به دل هوای تو دارم و بر و دوشت

به دل هوای تو دارم و بر و دوشت
که تا سپیده‌دم امشب کشم در آغوشت

چنان نسیم که گلبرگ‌ها ز گل بکند
برون کنم ز تنت برگ برگ تن پوشت

گهی کشم به برت تنگ و دست در کمرت
گهی نهم سر پر شور بـر سر دوشت

چه گوشواره‌ای از بوسه های من خوش‌تر
که دانه دانه نشیند به لاله‌ی گوشت

گریز و گم شدن ماهیان بوسه‌ی من
خوش است در خزه مخمل بنا گوشت

ترنمی است در آوازهای پایانی
که وقت زمزمه از سر برون کند هوشت

چو می‌رسیم به آن لحظه‌های پایانی
جهان و هر چه در آن می‌شود فراموشت

چه آشناست در آن گفت‌ وگوی راز و نیاز
نگاه  من  با زبــان  نـگاه  خاموشت

#حسین_منزوی♥ ️
‌‏‌
دیدگاه ها (۵)

آقا، ردای سبز امامت مبارکتپوشیدن لباس خلافت مبارکتای آخرین ذ...

داغِ عشقِ یک نفر رویِ دلم جامانده است همچنان یوسف که در دام ...

بیا جمعه‌ها را تعطیل کنیممثل همهمن شعر نمیگویمتو هم با چشم‌ه...

مرحمی گر بردلم باشی طبیبت میشومچون بخواهی یانخواهی دلفریبت م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط