شب آغاز درد نیست
شب ، آغازِ درد نیست ...
درد ، دقیقا جایی شروع می شود ؛
که بعضی آدم هایِ رفته را هر ثانیه در ذهنت تکرار می کنی ...
آدم هایی که مدت هاست در کمالِ بی انصافی ،
میانِ بلاتکلیفیِ دیروز رهایت کردند ...
تا صبح همپایِ بی قراری ات اشک می ریزی و خاطراتِ لامذهبت را شماتت می کنی ...
و مشکل اینجاست که نمی شود یقه ی آدمی که خیلی وقت است رفته را بگیری
و برایِ شکستنِ وفایی که قولش را نداده سرزنشش کنی ...
درد تویی ...
تویی که ساده دل می بندی ...
تویی که فراموش کردن بلد نیستی ...
درد ، دقیقا جایی شروع می شود ؛
که بعضی آدم هایِ رفته را هر ثانیه در ذهنت تکرار می کنی ...
آدم هایی که مدت هاست در کمالِ بی انصافی ،
میانِ بلاتکلیفیِ دیروز رهایت کردند ...
تا صبح همپایِ بی قراری ات اشک می ریزی و خاطراتِ لامذهبت را شماتت می کنی ...
و مشکل اینجاست که نمی شود یقه ی آدمی که خیلی وقت است رفته را بگیری
و برایِ شکستنِ وفایی که قولش را نداده سرزنشش کنی ...
درد تویی ...
تویی که ساده دل می بندی ...
تویی که فراموش کردن بلد نیستی ...
- ۳.۱k
- ۱۶ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط