ا/ت:معذرت میخوام میخواستم زودتر گورشو گم کنه
دراکو لبخندی زد و به سمت جشم رفتید
از هری خجالت میکشیدی و تمام مدت حتی چشمت هم بهش نخورد کنار رون نشسته بود
با تموم شدن جشن به سمت سالن حرکت می کردی که دراکو گفت
دراکو: مال الان باهم دوستیم
ا/ت:آره
دراکو:همه فکر می کنند من حسو و بد جنسم ولی اینطور نیست کسی با من دوست نمیشه به خاطر پدرم
ا/ت تو دلش میدونست که اون فقط تنهاست و نیاز به درک شدن داره
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.