نام رمان ماموریت اول
نام رمان: ماموریت اول
نویسنده: الی
ژانر : عاشقانه
تعداد صفحات : ۳۳۸
خلاصه:
داستان درمورد دختری به نام پانیذ متینه
که پلیسه ومیخواد برای
اولین بار بره ماموریت ومجرم هم کسی نیست
جز پرویز متین…
دراین ماموریت اتفاق های
جالبی رخ میده که
موضوع اصلی رو تشکیل میدند..
بخشی از رمان:
با سردرد بدی از خواب بیدارشدم داشتم دنبال کش موهام میگشتم که یهو چشمم به
ساعت روی پاتختی افتاد شش بعدازظهر رونشون میداد وایییی یعنی پنج ساعت خوابیدم
موضوع امروز خیلی فکرمو درگیر کرده .منوببین بازدارم میرم توفکر معلوم نیست
چندساعت دیگه بیام بیرون الاناست که مامان بیادو باز مثل همیشه منو مورد لطف
وعنایتش قراربده با جهشی از روی تخت پریدم ورفتم سمت دستشویی بعداز کارای الزم
برگشتم تو اتاق که یهو صدای فریاد پرهام بلندشد که میگفت پانی مگه خرسی که اینقد
میخوابی وپشبندش زد زیر خنده باهمون شونه دستم درو بازکردم ورفتم بیرون شونه روبالا
اوردم گفتم چی گفتی؟؟خیلی ضایع دستشو گذاشت رو پیشونیشو گفت غلط کردم قربان
منو عفو کنید .خندم گرفت اخه من دارم کم کم پلیس میشم واسه همین پری هی منو
مسخره میکنه گفتم پری راستی پری همین داداش دیوونه منه که دراصل اسمش پرهامه یه
داداش دیگم دارم که مزدوج شدع تازگیا پدی جون همون مخفف پدرام وخودمم که یک
یکدونم واسمم پانیذه البت یکی یکدونه ی یکدونه هم نیستم ولیییی حالا میفهمین .
https://98iia.com/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%85%d8%a7%d9%85%d9%88%d8%b1%d8%b1%db%8c%d8%aa-%d8%a7%d9%88%d9%84-%d9%86%d9%88%d8%af%d9%87%d8%b4%d8%aa%db%8c%d8%a7/
نویسنده: الی
ژانر : عاشقانه
تعداد صفحات : ۳۳۸
خلاصه:
داستان درمورد دختری به نام پانیذ متینه
که پلیسه ومیخواد برای
اولین بار بره ماموریت ومجرم هم کسی نیست
جز پرویز متین…
دراین ماموریت اتفاق های
جالبی رخ میده که
موضوع اصلی رو تشکیل میدند..
بخشی از رمان:
با سردرد بدی از خواب بیدارشدم داشتم دنبال کش موهام میگشتم که یهو چشمم به
ساعت روی پاتختی افتاد شش بعدازظهر رونشون میداد وایییی یعنی پنج ساعت خوابیدم
موضوع امروز خیلی فکرمو درگیر کرده .منوببین بازدارم میرم توفکر معلوم نیست
چندساعت دیگه بیام بیرون الاناست که مامان بیادو باز مثل همیشه منو مورد لطف
وعنایتش قراربده با جهشی از روی تخت پریدم ورفتم سمت دستشویی بعداز کارای الزم
برگشتم تو اتاق که یهو صدای فریاد پرهام بلندشد که میگفت پانی مگه خرسی که اینقد
میخوابی وپشبندش زد زیر خنده باهمون شونه دستم درو بازکردم ورفتم بیرون شونه روبالا
اوردم گفتم چی گفتی؟؟خیلی ضایع دستشو گذاشت رو پیشونیشو گفت غلط کردم قربان
منو عفو کنید .خندم گرفت اخه من دارم کم کم پلیس میشم واسه همین پری هی منو
مسخره میکنه گفتم پری راستی پری همین داداش دیوونه منه که دراصل اسمش پرهامه یه
داداش دیگم دارم که مزدوج شدع تازگیا پدی جون همون مخفف پدرام وخودمم که یک
یکدونم واسمم پانیذه البت یکی یکدونه ی یکدونه هم نیستم ولیییی حالا میفهمین .
https://98iia.com/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%85%d8%a7%d9%85%d9%88%d8%b1%d8%b1%db%8c%d8%aa-%d8%a7%d9%88%d9%84-%d9%86%d9%88%d8%af%d9%87%d8%b4%d8%aa%db%8c%d8%a7/
- ۳.۱k
- ۰۹ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط