با من که به چشم تو گرفتارم و محتاج

با من که به چشم تو گرفتارم و محتاج
حرفی بزن ای قلب مرا برده به تاراج

ای موی پریشان تو دریای خروشان
بگذار مرا غرق کند این شب مواج

یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم
یک آه کشیدیم و رسیدیم به معراج

ای کشتۀ سوزاندۀ بر باد سپرده
جز عشق نیاموختی از قصه حلاج

یک بار دگر کاش به ساحل برسانی
صندوقچه ای را که رها گشته در امواج

فاضل نظری


#پست_جدید #عاشقانه #تکست_خاص #دخترونه #تکست_ناب #تنهایی #عشق
دیدگاه ها (۱)

کاش،دلها آنقدر پاک بود،که برای گفتنِ"دوستت دارم"نیازی بهِ قس...

حوالے چشمانت همہ چیز آرام است تو تمام مسکن ها را بہ چالش کشی...

هر روز، دلم در غم تو زار تر استوز من، دل بی رحم تو بی‌زار تر...

نگرانت شده‌ام ، حال تو آیا خوب است؟نگرانم نشوی! حال ِ دلم ، ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط