راستش را بخواهی

راستش را بخواهی
بارها و بارها
دست از
دوست داشتنت
کشیده‌ام...
شب‌ها چشم روی
چشم.هایت میبستم
و در خواب
دست به دامانِ
آمدنت میشدم...
روزها
از کنارت میگذشتم
و عطری که
دوست داشتی را
میزدم...
باور کن
بارها
دست از
دوست داشتنت
کشیده‌ام...
و در کافه‌ی
همیشگی‌مان
دو فنجان قهوه
سفارش دادم...
برایت
کتاب شاملو را ورق زدم
و خواندم...
من
از دوست داشتنت
بارها
دست کشیده‌ام
اما...
تو هربار
پررنگ‌تر از قبل
به من برگشتی
و درست بین
تمام وقت‌هایی
که حضورت نبود
وجودت در من
شعله میکشید و
آتش خواستنت را
برافروخته‌تر میکرد...
من بارها
دست کشیدم از
دوست داشتنت
و قبل‌تر از قبل
با جنونی وحشی
به تو برگشتم ازخودم...


#Tak_setareh
دیدگاه ها (۱)

قدم بگذاربه دنیای کاه گرفته‌ام..دنیایی کهگرچه کوچکتر استاز ا...

‌‌یه تعریف قشنگی از دلتنگی شنیدم، میگه: دلتنگی یعنی صدای کسی...

اشرفِ مخلوقات؟مثلاً من الان دوست دارم چهارخونه های پیراهنش ب...

•-مَنمـ وَ یک دِل دیوآنهـ یِ خآطِر خوآهَت♥️⛓️#برای‌همانکه‌خو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط