برشی از خاطرات
برشی از خاطرات 📜
سن سربازی رفتن فرزندمون رسیده بود و پسرمون باید میرفت سربازی ...
گفتم: هوای بچه مان را داشته باش... گفت: اگر من پارتیش باشم، میفرستم اش بدترین و سخت ترین جائی که ممکن است. چون با سختی ، ادم ساخته میشه پس بهتر است پارتیش خدا باشه نه من ..
#شهید_حسن_آبشناسان
سن سربازی رفتن فرزندمون رسیده بود و پسرمون باید میرفت سربازی ...
گفتم: هوای بچه مان را داشته باش... گفت: اگر من پارتیش باشم، میفرستم اش بدترین و سخت ترین جائی که ممکن است. چون با سختی ، ادم ساخته میشه پس بهتر است پارتیش خدا باشه نه من ..
#شهید_حسن_آبشناسان
- ۱.۴k
- ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط