در انتهای کوچه آذر

در انتهای کوچه آذر
دختریست به نام یلدا.
با موهای بلند و مشکی،پوستی سفید و گونه های سرخ مثل انار.
دختری که منتظر است کسی بیاید و با عشق،دقایق منجمدش را گرم کند.
آواز با هم بودن را در گوش هایش زمزمه کند و با دیدار های کوتاه دوست داشتن های ته نشین شده اش را تکان دهد.
کسی که برای حال آشفته اش،حافظ بخواند و برای نگاه های زمستانی اش،ساز گرما بزند.
سال هاست که همه،دقیقه آخرِ انتظارِ یلدا را جشن می گیرند اما هیچ کس نمیداند که او،تنها برای دیدن معشوقی انتظار میکشد که رسیدن به آن،امیدی محال است.
زمستانِ سرد،مقصد یلدایی بود که با هزاران آرزو برای دیدار با تنها یارِ پنهانی اش “بهار”جاده طولانی پاییز را پیموده بود..
#شب یلدا #دورهمی :")
دیدگاه ها (۳)

اسطوره ،آسمانی شد ... شهادتت مبارک سردار ...:(

به وقت بهار ... :)

‏آدمی به مرور آرام می‌گیرد،بزرگ میشود، ‏بالغ میشود،و پای اشت...

من اگر نیکم , اگر بدتو برو خود را باش ... :)

در انتهای ڪوچه‌ی آذردختریست به نام #یلدابا موهای بلند و مشڪی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط