شاعری یعنی یه مرگ تدریجی

شاعری یعنی یه مرگ تدریجی ،
یعنی مثل معتادا
فقط دنبال یه گوشه بودن واسه تزریق ،
تزریقِ واژه ها به روی کاغذت ..
شاعری یعنی آروم نَشستن مغزت ،
یعنی جنگ ! جنگ با کلمه ها ..
شاعری یعنی از هرچیز
سوژه پیدا کردن واسه توصیف ،
واسه خاموش کردن درونت ..
شاعری یعنی احسنت شنیدن و
حسرت مکیدن ..
یعنی ...
بقول پدر :
شاعری یعنی نخ و سوزن شدن
برای زخم های خودت و دیگران ..
شاعری فقط از دور قشنگه
فقط از دور ..


#𝑯𝒂𝒛𝒓𝒂𝒕𝒆𝑬𝒔𝒉𝒈𝒉
#𝑺𝒆𝒕𝒂𝒓𝒆𝒉
دیدگاه ها (۳)

چشمام دیگه هیچ جارو ندید ؛کور ؟ نه بینا ام !من در حینِ بینای...

خوانده ام از چشم هایش دوستم دارد ولیاز دلش تا می رسد بر لب م...

آدم ها گاهی دوست دارند قدم بزنندو به هزار فکرِ نکرده بپردازن...

میراث نبودنتجنون هر روزه‌ای‌ ستکه صبح به صبحمرا سمت قاب عکست...

# رز _ سیاه PART _ 48 تهیانگ: کنار تختش نشسته بودم و دستشو ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط