می خواستم امشب،✨
می خواستم امشب،✨
لا به لایِ الغوث الغوث ها...🍃
پر بکشم تا آسمان!❤ ️
بعد سرم را بگذارم رویِ پایِ خدا.
همانطور که الماس هایِ کوچکِ روحم از چشمم به رویِ حریرِ صورتیِ لباسش می ریخت، بگویم:
-خدایِ شمعدانی هآ؟ آمده ام که ببخشی ام... آمده ام کودک شوم،کوچک شوم، که بمانم! که از جنسِ خودت بشوم، دوباره... و برایِ ابد...
بعد از آن، باز خدا دلش بسوزد برایِ
منِ پشیمان و ببخشدم. دستِ آرامشش را بکشد رویِ خرماییِ موهایم و قلبم آرام بشود...
می خواستم پر بکشم...
اما،
بال هایم گیر کرده بودند به چیزی،
چیزی شبیه به حق الناس...
به بالایِ سرم نگاه کردم. آسمان قرمز و ابرها تیره شده بودند. خدارا دیدم که با غصه نگاهم می کند!
بال هایم خمیده شد،
سقوط کردم به زمین تا حلال بشوم و برگردم به آسمان...
آمدم که ببخشی ام...
حلال کنی ام...
می شود؟!
.
پ.ن: امشب چقدر فاصله تا آسمان کم است...
منم دعا کنید لطفا
لا به لایِ الغوث الغوث ها...🍃
پر بکشم تا آسمان!❤ ️
بعد سرم را بگذارم رویِ پایِ خدا.
همانطور که الماس هایِ کوچکِ روحم از چشمم به رویِ حریرِ صورتیِ لباسش می ریخت، بگویم:
-خدایِ شمعدانی هآ؟ آمده ام که ببخشی ام... آمده ام کودک شوم،کوچک شوم، که بمانم! که از جنسِ خودت بشوم، دوباره... و برایِ ابد...
بعد از آن، باز خدا دلش بسوزد برایِ
منِ پشیمان و ببخشدم. دستِ آرامشش را بکشد رویِ خرماییِ موهایم و قلبم آرام بشود...
می خواستم پر بکشم...
اما،
بال هایم گیر کرده بودند به چیزی،
چیزی شبیه به حق الناس...
به بالایِ سرم نگاه کردم. آسمان قرمز و ابرها تیره شده بودند. خدارا دیدم که با غصه نگاهم می کند!
بال هایم خمیده شد،
سقوط کردم به زمین تا حلال بشوم و برگردم به آسمان...
آمدم که ببخشی ام...
حلال کنی ام...
می شود؟!
.
پ.ن: امشب چقدر فاصله تا آسمان کم است...
منم دعا کنید لطفا
۵۷۳
۲۳ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.