شهر تاریک است
شهر تاریک است
در غروبی تلخ جا مانده ام
آوازی از حسرت
در گوشم هیاهو انداخته است
و پرنده ی خاطرات
خود را به دیواره ها
می کوبد
" یاد تو "
روبرویم نشسته
و تنهایی ام را تماشا میکند
دستانم را در تاریکی دراز میکنم
تا تو را از قاب رویاها بردارم
اما در غبار زمان گم میشوی
آه میکشم تو را
آنگاه ، قطره اشکی
رد پای رویا را میشوید
سکوت می کنم
و در خود غرق میشوم
روزه ی انتظار گرفته ام
هر گاه آمدی ، " با هم "
عشق را
افطار خواهیم کرد.
از کانال من در تلگرام بازدید بفرمائید*
https://telegram.me/monlightyy/foad
در غروبی تلخ جا مانده ام
آوازی از حسرت
در گوشم هیاهو انداخته است
و پرنده ی خاطرات
خود را به دیواره ها
می کوبد
" یاد تو "
روبرویم نشسته
و تنهایی ام را تماشا میکند
دستانم را در تاریکی دراز میکنم
تا تو را از قاب رویاها بردارم
اما در غبار زمان گم میشوی
آه میکشم تو را
آنگاه ، قطره اشکی
رد پای رویا را میشوید
سکوت می کنم
و در خود غرق میشوم
روزه ی انتظار گرفته ام
هر گاه آمدی ، " با هم "
عشق را
افطار خواهیم کرد.
از کانال من در تلگرام بازدید بفرمائید*
https://telegram.me/monlightyy/foad
۱.۷k
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.