دانه هایی مثل اشک، آرام آرام روی گونۀ سپهر می لغتند. آسما
دانه هایی مثل #اشک، آرام آرام روی گونۀ #سپهر می لغتند. آسمانِ تیره پوش بغضِ خویش را می خورد. اشک های گریۀ بی نوایی اش روی دامان #زمین –هم صحبت دیرینۀ او- می نشینند.
چه آرام محبوبِ بی جانِ خویش را کفن پوش می کنی!
چه سوزناک، چه اندوهناک. نه ندایِ قُمری، نه آوایِ قناری. در این میانه هزاهزِ زاغان گوش را می خراشد. شاخِ شاخۀ بی جان شده است قُرُق کلاغ ها، اما به راستی:
«در این زمانۀ بی های و هویِ لال پرست
خوشا به حالِ کلاغانِ قِیل و قال پرست»
زمانه حرف می زند:
«چگونه شرح دَهَم لحظه لحظۀ خود را؟!
برای این همه ناباورِ #خیال پرست»
لیک در این میان که دل ها #سرد تر از #سنگ است، دلِ کودکان #سرخ تر از #شقایق، #گرم تر از #خورشید؛ می کشاندشان به #کوچه ها، به #دشت ها. جماعتی خندان از جنس برف میدانِ #شهر را پر کرده اند.
گوشۀ حیاط #مدرسه مان، پیکرِ کشتگان نبردِ پاییز روی هم تنیده. #خیس و نمور از سرما. شاخ درختی در باد نعره می کشد، ای درخت گر تو شاخه ات درد می کند...
«من تمامِ استخوانِ بودنم
لحظه های سادۀ سرودنم
بازوانِ حسِ شاعرانه ام
درد می کند...
دردِ دوستی کجا؟
دردِ پوستی کجا؟!»
نه اینکه #غمگینم، نه! فقط انگار حس شاعرانه ام امروز #سرما خورده باشد. اصلا چطور می توان گرفتار #غم بود؟ هوای شگفتی است. خورشید هست، لیک سرد است. باد می وزد. گروه شاخسار #سرود سر می دهند. #موسیقی کلاسیک «خش خش» هم که هست؛ از این چه بهتر؟
این بی برگانم که یادگاران خزانند. و همه زیبایی ها دست در دست. نگارۀ زیبای #خزان به دست #زمستان رسیده است.
گرچه خاموشی، گرچه بی مهری؛ تو را من #دوست می دارم.
«گرچه پاییز نشد همدم و همسایۀ من
به که گویم؟ که تو بارانِ زمستانِ منی!...»
#سانیو_نویسنده
به مناسبت شروع #زمستون ⛄ ❄
#زمستان #عکسنوشته #عکس_نوشته #زمستونی #زمستانی #نوستالژی #عاشقانه #پاییز #دی #بهمن #اسفند #برف #باران #بارون #غمگین #شاد #تک_بیتی #شعر_کوتاه #شعر_نو #متن_ناب #عشقولانه #آدم_برفی #عکس_زیبا #شاعرانه #سرگرمی #نویسنده #انشا #دلنوشته #متن_زیبا #تصویر_نوشته #تصویر_زیبا #فانتزی #عکس_فانتزی #متن_فانتزی
چه آرام محبوبِ بی جانِ خویش را کفن پوش می کنی!
چه سوزناک، چه اندوهناک. نه ندایِ قُمری، نه آوایِ قناری. در این میانه هزاهزِ زاغان گوش را می خراشد. شاخِ شاخۀ بی جان شده است قُرُق کلاغ ها، اما به راستی:
«در این زمانۀ بی های و هویِ لال پرست
خوشا به حالِ کلاغانِ قِیل و قال پرست»
زمانه حرف می زند:
«چگونه شرح دَهَم لحظه لحظۀ خود را؟!
برای این همه ناباورِ #خیال پرست»
لیک در این میان که دل ها #سرد تر از #سنگ است، دلِ کودکان #سرخ تر از #شقایق، #گرم تر از #خورشید؛ می کشاندشان به #کوچه ها، به #دشت ها. جماعتی خندان از جنس برف میدانِ #شهر را پر کرده اند.
گوشۀ حیاط #مدرسه مان، پیکرِ کشتگان نبردِ پاییز روی هم تنیده. #خیس و نمور از سرما. شاخ درختی در باد نعره می کشد، ای درخت گر تو شاخه ات درد می کند...
«من تمامِ استخوانِ بودنم
لحظه های سادۀ سرودنم
بازوانِ حسِ شاعرانه ام
درد می کند...
دردِ دوستی کجا؟
دردِ پوستی کجا؟!»
نه اینکه #غمگینم، نه! فقط انگار حس شاعرانه ام امروز #سرما خورده باشد. اصلا چطور می توان گرفتار #غم بود؟ هوای شگفتی است. خورشید هست، لیک سرد است. باد می وزد. گروه شاخسار #سرود سر می دهند. #موسیقی کلاسیک «خش خش» هم که هست؛ از این چه بهتر؟
این بی برگانم که یادگاران خزانند. و همه زیبایی ها دست در دست. نگارۀ زیبای #خزان به دست #زمستان رسیده است.
گرچه خاموشی، گرچه بی مهری؛ تو را من #دوست می دارم.
«گرچه پاییز نشد همدم و همسایۀ من
به که گویم؟ که تو بارانِ زمستانِ منی!...»
#سانیو_نویسنده
به مناسبت شروع #زمستون ⛄ ❄
#زمستان #عکسنوشته #عکس_نوشته #زمستونی #زمستانی #نوستالژی #عاشقانه #پاییز #دی #بهمن #اسفند #برف #باران #بارون #غمگین #شاد #تک_بیتی #شعر_کوتاه #شعر_نو #متن_ناب #عشقولانه #آدم_برفی #عکس_زیبا #شاعرانه #سرگرمی #نویسنده #انشا #دلنوشته #متن_زیبا #تصویر_نوشته #تصویر_زیبا #فانتزی #عکس_فانتزی #متن_فانتزی
۱۴۶.۰k
۰۷ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.