من از تو مینویسم و چه کسی میداند انگشتانم

.
من از تو مینویسم و چه کسی میداند انگشتانم
چقدر درد میکشند وقتی اسم تو را نقش میزنند
آری...
من انگشتانم را به دار میکشم همین امشب
تا دگر از تو و یاد تو ننویسند...
انگشتانم را به دار میکشم تا درس عبرتی باشد
برای چشمانم که بی وقفه تصویر تو را به یادم می آورند
به دار میکشم انگشتانم را تا دگر یاد دستانم نیفتد فشارهای
گرم وصمیمی دستان تو آنگاه که دستانم را میفشردی...
آری...
همه ی این هارا در ذهنم هزاران بار تکرار میکنم و دستان یخ کرده ام را
در جیب هایم فرو میبرم...
چشمانم را میبندم و به انگشتانم می اندیشم
که چند لحظه پیش....
برای عشق تو جان داده اند
.

.
دیدگاه ها (۲)

.از اول هم قرارمان این نبودفکرش را هم نکرده بودیماصلا قرار ن...

.سبدهایی از حصیرِ جنگلپُر از بوسه هابا تو چنان کنمکه بهارباد...

قصدداری به دلم حمله ی آنی بکنیسرمه برچشم کِشی،مرثیه خوانی بک...

بر جسم بی جانم بیا جانی بدهآواره ام بر من تو سامانی بدهاز بس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط