ابری نیستبادی نیستمی نشینم لب حوضگردش ماهی ها، روشنی، من، گل، آب.پاکی خوشهٔ زیستمادرم ریحان می چیند.نان و ریحان و پنیر ، آسمانی بی ابر ، اطلسی هایی تررستگاری نزدیک، لای گل های حیاط.نور در کاسه مس چه نوازش ها می ریزد!