از یک جایی به بعد در زندگی چیزهایی که خیلی مهم بوده اندکم

از یک جایی به بعد در زندگی چیزهایی که خیلی مهم بوده اندکمرنگ می شوند.
آنقدر کمرنگ که دیگر اصلا به نظرنمی آیند.
من در ده سالگی دیگر نگران خراب شدن هیچ اسباب بازی نشدم.
دربیست سالگی دیگر از گم شدن درخیابان نترسیدم،
دربیست و پنج سالگی نمره هیچ درسی مرا آنقدر ناراحت نکرد که اشک بریزم،
در سی سالگی قضاوتها برایم کمرنگ شد و ...
خلاصه اینکه مدتهاست به دغدغه هایم می گویم: ده سال دیگر از کنارهم می گذریم بی آنکه حتی برای هم دست تکان دهیم.
دیدگاه ها (۱۸)

بعضی وقتا آدما الماسی تو دست دارن، بعد چشمشون به یه گردو می ...

جاده‌ی زندگی هرگز بُن بست نیست!نفسی تازه کن کفش‌هایت را بپوش...

آرزو می کنم توی این روزهای پاییزی اگه فارغید ، عاشق بشید و ا...

هر آدمـییک آرزو داردکه همیشه برایش"آرزو" می‌ماند ...#مریم_قه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط