از گذشته ات برایم نگو

از گذشته ات برایم نگو
من عاشقم
کمی هم دیوانه
در تصورم هیچ نامحرمی
دستانت را تا به حال لمس نکرده
نمیدانم گذشته ات را
نمیدانم روز هایی که من نبودم،چشده...
اما اگر بوده
اگر آغوشی آرامت کرده
اگر دستی دستت را گرفته
و اگر بوسه ای،حواست را ربوده
چیزی نگو
من جنبه اش را ندارم
بگذار برای همیشه دست نخورده
در قلبم باقی بمانی...
دیدگاه ها (۲)

دڸِ مڹ پیشِ «تو» عشقِ مڹ خنده‌ےِ «تو» فڪرِ مڹ چهره‌ےِ «تو...

"چشمان" تو بـے "واژه" ترین "شعر" جهان است..بـے "واژه" بخوان...

به حدی دوستت دارم، که می دانم خدا روزیسؤالش از تواین باشد،چه...

اگر تو عاشقی غـم را رها کنعروسی بین و ماتـم را رها کنتو دریا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط