چرا برای کسب عشق والا و رسیدن به کمال عاشقی رسیدن؛ باید ت
چرا برای کسب عشق والا و رسیدن به کمال عاشقی رسیدن؛ باید تنهایی وجودی و تنها بودن را تجربه کنیم؟؟؟
باید با احساس تنهایی (loneliness) خود روبرو شوی و آن را بپذیری، آنقدر که احساس تنهایی به تنها بودن و یگانگی (aloneness) متحول شود.
این همان "تنهایی وجودی یا اگزیستانسیال" است. خیلی ها نمیتواند به این سطح از درک تنهایی برسند. چون اسیر تنهایی عاطفی یا اجتماعی یا فردی هستند. اما فقط تنها بودن اگزیستانسیال ، در اینصورت می توانی به سوی رابطه ای عمیقاً پرمایه حرکت کنی.
تنها در اینصورت می توانی به سمت عشق حرکت کنی.کسی میتواند عشق والا را تجربه کند که تنهایی وجودی عمیق و سالمی را طی کرده باشد.
و این افراد هم خیلی زیاد نیستند.
منظور من از اینکه می گویم شخص باید با تنهایی اش مواجه شود، آنقدر که بتواند یگانه و تنها شود، چیست؟
احساس تنهایی یک وضعیت ذهنی منفی است.
تنها بودن و یگانگی، مثبت است.
بدون توجه به آنچه فرهنگ لغت ها می گویند.
در این فرهنگ ها احساس تنهایی و تنها بودن، مترادف و هم معنی هستند.
اما در زندگی چنین نیست.
احساس تنهایی وضعیتی از ذهن است که در آن شما بطور پیوسته احساس فقدان دیگری را می کنید.
تنها بودن و یگانگی، وضعیتی است که در آن شما بطور پیوسته از خودتان لذت می برید.شما از بودن با وجودتان خوشحالید و در حال کشف و مراقبه هستید. حسن تنهایی وجودی، شادکامی و هیجانان مثبت پایدار است.
احساس تنهایی، تیره بختانه است،
اما تنها بودن، پر سرور و سعادتمند است.
شفقت به خویشتن در سراسر تنهایی وجودی موج میزند.
احساس تنهایی همواره نگران است،
جای چیزی خالی است،
اشتیاق وافر به چیزی دارد و در آرزوی چیزی است.
تنها بودن یک ارضای عمیق است،
به بیرون نمی رود و عمیقاً راضی، شاد و در حال جشن است.
در احساس تنهایی، شما خارج از مرکز هستید اما در تنها بودن، متمرکز و ریشه دار هستید.
تنها بودن زیباست و یک وقار، یک شکوه و جوی از رضایتی عظیم در اطراف خود دارد.شما با غول زیبای رنج هایتان آشتی می کنید.
احساس تنهایی گدامنش است
و همه چیزی که در اطراف خود دارد،
گدایی است و نه چیز دیگر.
آن هیچ شکوهی در اطراف خود ندارد.
در واقع آن زشت است.
احساس تنهایی یک وابستگی است.
تنها بودن، عدم وابستگی و استقلال محض است.
شخص چنین احساس می کند که گویی خودش کل دنیا و کل هستی است.
تنها بودن وجودی، یکی از بهترین ابعاد و ظرفیت های خردمندی و زندگی خردمندانه است.
در تنهایی اگزیستانسیال، شما قضاوت هایتان را می بینید و قطار ذهن تان از جهان قضاوتگرایانه به جهان مشاهده گری حرکت میکند و این یعنی شروع اشتیاق در زندگی.
عشق ورزیدن را یاد بگیرید
عشق ورزیدنی والا و مبتنی بر خرد
همه آنچه را که علیه عشق است، رها کن.
این کار دشوار است.
تواناییِ عشق ورزی، بزرگترین هنر در هستی است.....
اگر در رابطه خود خلاق شوید،
آنرا حمایت و تغذیه کنید، مراقبت کردن را تمرین کنید.
اگر توان مهربانی به طرف مقابل را داشته باشید،
نه فقط شهوت...
شهوت به تنهایی قادر به حفظ عشق نیست،
مهرورزی. نیاز است.
اگر بتوانید مهر بورزید
اگر بتوانید محدودیت ها و نقص های طرف مقابل خود را بپذیرید و او را همانطور که هست قبول کنید و با این حال به او عشق بورزید،
آن روز، روزی خواهد بود که میتوانید عاشقی را با دیگری نیز تجربه کنید
که ممکن است سالها زمان ببرد.
و شاید به اندازه ی کل زندگی شما...
به قول شاملوی سترگ و با عظمت؛
کوه ها با همند و تنهایند
همچو ما
با همان
تنهایان
!
#تنهایی_اگزیستانسیال_تنهایی_وجودی
باید با احساس تنهایی (loneliness) خود روبرو شوی و آن را بپذیری، آنقدر که احساس تنهایی به تنها بودن و یگانگی (aloneness) متحول شود.
این همان "تنهایی وجودی یا اگزیستانسیال" است. خیلی ها نمیتواند به این سطح از درک تنهایی برسند. چون اسیر تنهایی عاطفی یا اجتماعی یا فردی هستند. اما فقط تنها بودن اگزیستانسیال ، در اینصورت می توانی به سوی رابطه ای عمیقاً پرمایه حرکت کنی.
تنها در اینصورت می توانی به سمت عشق حرکت کنی.کسی میتواند عشق والا را تجربه کند که تنهایی وجودی عمیق و سالمی را طی کرده باشد.
و این افراد هم خیلی زیاد نیستند.
منظور من از اینکه می گویم شخص باید با تنهایی اش مواجه شود، آنقدر که بتواند یگانه و تنها شود، چیست؟
احساس تنهایی یک وضعیت ذهنی منفی است.
تنها بودن و یگانگی، مثبت است.
بدون توجه به آنچه فرهنگ لغت ها می گویند.
در این فرهنگ ها احساس تنهایی و تنها بودن، مترادف و هم معنی هستند.
اما در زندگی چنین نیست.
احساس تنهایی وضعیتی از ذهن است که در آن شما بطور پیوسته احساس فقدان دیگری را می کنید.
تنها بودن و یگانگی، وضعیتی است که در آن شما بطور پیوسته از خودتان لذت می برید.شما از بودن با وجودتان خوشحالید و در حال کشف و مراقبه هستید. حسن تنهایی وجودی، شادکامی و هیجانان مثبت پایدار است.
احساس تنهایی، تیره بختانه است،
اما تنها بودن، پر سرور و سعادتمند است.
شفقت به خویشتن در سراسر تنهایی وجودی موج میزند.
احساس تنهایی همواره نگران است،
جای چیزی خالی است،
اشتیاق وافر به چیزی دارد و در آرزوی چیزی است.
تنها بودن یک ارضای عمیق است،
به بیرون نمی رود و عمیقاً راضی، شاد و در حال جشن است.
در احساس تنهایی، شما خارج از مرکز هستید اما در تنها بودن، متمرکز و ریشه دار هستید.
تنها بودن زیباست و یک وقار، یک شکوه و جوی از رضایتی عظیم در اطراف خود دارد.شما با غول زیبای رنج هایتان آشتی می کنید.
احساس تنهایی گدامنش است
و همه چیزی که در اطراف خود دارد،
گدایی است و نه چیز دیگر.
آن هیچ شکوهی در اطراف خود ندارد.
در واقع آن زشت است.
احساس تنهایی یک وابستگی است.
تنها بودن، عدم وابستگی و استقلال محض است.
شخص چنین احساس می کند که گویی خودش کل دنیا و کل هستی است.
تنها بودن وجودی، یکی از بهترین ابعاد و ظرفیت های خردمندی و زندگی خردمندانه است.
در تنهایی اگزیستانسیال، شما قضاوت هایتان را می بینید و قطار ذهن تان از جهان قضاوتگرایانه به جهان مشاهده گری حرکت میکند و این یعنی شروع اشتیاق در زندگی.
عشق ورزیدن را یاد بگیرید
عشق ورزیدنی والا و مبتنی بر خرد
همه آنچه را که علیه عشق است، رها کن.
این کار دشوار است.
تواناییِ عشق ورزی، بزرگترین هنر در هستی است.....
اگر در رابطه خود خلاق شوید،
آنرا حمایت و تغذیه کنید، مراقبت کردن را تمرین کنید.
اگر توان مهربانی به طرف مقابل را داشته باشید،
نه فقط شهوت...
شهوت به تنهایی قادر به حفظ عشق نیست،
مهرورزی. نیاز است.
اگر بتوانید مهر بورزید
اگر بتوانید محدودیت ها و نقص های طرف مقابل خود را بپذیرید و او را همانطور که هست قبول کنید و با این حال به او عشق بورزید،
آن روز، روزی خواهد بود که میتوانید عاشقی را با دیگری نیز تجربه کنید
که ممکن است سالها زمان ببرد.
و شاید به اندازه ی کل زندگی شما...
به قول شاملوی سترگ و با عظمت؛
کوه ها با همند و تنهایند
همچو ما
با همان
تنهایان
!
#تنهایی_اگزیستانسیال_تنهایی_وجودی
۳.۹k
۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.