چمدان خاک گرفته ی خاطرات را

چمدان خاک گرفته ی خاطرات را
از زیر تختم بیرون می کشم
درش را که باز می کنم
صدای خنده هایت فضای اتاق را پر می کند
تمام دیوار با عکسهایت پوشیده می شود
صدای دعواهایمان را می شنوم
می بینم که گریه می کنی
اشکهایت را پاک می کنم
می بوسمت
در چمدان را می بندم
تو باز هم می روی
و من
به این فکر می کنم
که چقدر دلم برای دریای طوفانی حضورت
تنگ شده است.
دیدگاه ها (۹)

تو بگو دل ! که به آهنگ دلت ساز کنم تو بگو عشق ! که من عاشقی ...

#خدایا!دیوار خانه‌ی مرا در بهشت#کاهگلی بسازمی‌خواهم هر روز ع...

می ایستم پای تو با جان و تنم منپامیگذارم روی قلب آهنم منیک ع...

ای جانم.خرداد ماه عشقهکه زیبا ترین ماه خداستاجی ملینااجی بیت...

به یاد سلمان هراتی، قیصرامین پور و طاهره صفارزاده

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط