شعری ازدکترغلامعلی رعدی آذرخشی

شعری ازدکترغلامعلی رعدی آذرخشی 

شاعراین شعررابرای برادرلال خودسروده  

من ندانم به نگاه تو چه رازی است نهان

که من آن راز توان دیدن و گفتن نتوان

که شنیده است نهانی که در آید در چشم

یا که دیده است پدیدی که نیاید به زبان؟

یک جهان راز درآمیخته داری به نگاه

در دو چشم تو فرو خفته مگر راز جهان؟
دیدگاه ها (۱)

واقعا زیباست این نگذارید گوشهایتان گواه چیزی باشدکه چشمهایتا...

همزاد پنداری با نور چشم دوسنت اگزوپری شازده کوچولوشخصیتی کنج...

محوطه دانشگاه و روزای آخر....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط