می نویسم پاک می کنم

..
می نویسم ، پاک می کنم .
دوباره می نویسم ، خط می زنم .
خوابم میبرد
بیدار که می شوم ،
هنوز سطری از نوشته هایم تمام نشده .
اما اول سطر نوشته بودم به دلم افتاده می آیی ..‌. .
ولی مگر می شود از خواب زندگی را پس گرفت ؟.؟.؟ .
خواب ِ من نیز تنهاست ،
شاید او هم سفرکرده ای چون تو دارد ،
یا اصلا شاید می خواهد دلداری ام بدهد .
اما نه ،
اصلا تو و خواب هم دستید .
می خواهید مرا دق مرگ کنید ،
هر دو رفته اید ... .
هم خــواب ندارم ،
هم تـــو را .
دیدگاه ها (۵)

شنیدم وقتی که میرفتیرد پایت را پاک میکردیبیخیال…من دنبال دلت...

ﺑﯿﻦ ﻣﺎ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ،ﻧﺮﻭ، ﺩﻭﺭﻧﺸﻮﻣﯽ ﮐﺸﻢ ﻧﺎﺯ ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻨﻬﻤﻪ ﻣﻐﺮﻭﺭﻧ...

مهم نیست که شانه هایت تجسم است ...و آغوشت خیال!همه یادت اینج...

بوی عطری می رسد از دور ، می گویم توییقاصدک می رقصد و پرشور ،...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط