تو مثل برفهای نوک قلهای ولی

تو مثل برف‌های نوک قله‌ای ولی
من برگ‌های آخر پاییز، گیج و زرد

حسی شبیه وسوسه‌ی توست در سرم
ای اتفاق باکره‌ی منحصر به فرد

چیزی برای حوصله باقی نمانده است
حتی غرور ... جیب کتم را بیا بگرد

از شهر پرت جن زده‌ی ما فرار کن
دنیا سیاهچاله‌ی شومیست ...

برنگرد
#رضا_عابدین_‌زاده
دیدگاه ها (۱)

مثلِ خرمالو‌های رسیده حیاطِ مادربزرگمثلِ عطرِ دارچینِ چای‌‌ه...

از رفتن توقافله ای رفت ز شهرمآرام جداصبر جداهوش جدا رفت... #...

پاییز که می شود ؛ حواستان به آدم های زندگیِ تان باشد .کمی به...

چیزهایی که از تو می خواهم زیاد نیستند اما نخواسته هایم از تو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط