لب ما و قصهی زلف تو چه توهمی چه حکایتی

✨لب ما و قصه‌ی زلف تو، چه توهمی! چه حکایتی!
تو و سر زدن به خیال ما، چه ترحمی! چه عنایتی!


▦به نماز صبح و شبت سلام! و به نور در نَسَبت سلام!
و به خال کنج لبت سلام! که نشسته با چه ملاحتی!

❊به جمال، وارث کوثری، به خدا محمد دیگری

به روایتی خود حیدری، چه شباهتی! چه اصالتی!


❂«بلغ العُلی به کمالِ» تو «کشف الدُجی به جمال» تو

به تو و قشنگی خال تو، صلوات هر دم و ساعتی


❖شده پر دو چشم تو در ازل، یکی از شراب و یکی عسل
نظرت چه کرده در این غزل، که چنین گرفته حلاوتی!


✺تو که آینه تو که آیتی، تو که آبروی عبادتی

تو که با دل همه راحتی ، تو قیام کن که قیامتی


☀زد اگر کسی در خانه‌ات، دل ماست کرده بهانه‌ات
که مگر دو بوسه به شانه ات بزند به شوق زیهارتی


✖غزلم اگر تو بسازیم، و نی‌ام اگر بنوازیم
به نسخیم یاد تو راضیم نه گلایه‌ای نه شکایتی


♬نه، مرا نببین، رصدم نکن، و نظر به خوب و بدم نکن
ز درت بیا و ردم نکن تو که آستان سخاوتی .

#قاسم_صرافان .
دیدگاه ها (۱)

✨من مـست و تو دیـــــوانه... ‌ ...

✨هـوسِ آمــدن ایـن جمـــــعه نــداری آقـــــا ؟؟؟

✨حجم شب طی شد و من پشت سرت داد زدم که:بمان زندگیم! عشق صباحی...

خواب بر چشمانم حرام باد.... ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط