دل کشید آخر عنان چون مرد میدانت نبود

دل کشید آخر عنان چون مرد میدانت نبود
صبر پی گم کرد چون هم‌دست دستانت نبود

صد هزاران گوی زرین داشت چرخ از اختران
ز آن همه یک گوی در خورد گریبانت نبود

ماه در دندان گرفته پیشت آورد آسمان
زآنکه در روی زمین چیزی به دندانت نبود

قصد دل کردی نگویم کان رگی با جان نداشت
لیک جان آن داشت کان آهنگ با جانت نبود

خوش‌دلی گفتی که داری الله الله این مگوی
بود این دولت مرا اما به دورانت نبود

فتنه را برسر گرفتم چون سرکار از تو داشت
"عقل را در پا فکندم چون به فرمانت نبود"

وصل تو درخواستم از کعبتین یعنی سه شش
چون بدیدم جز سه یک از دست هجرانت نبود

از جفا بر حرف تو انگشت نتوانم نهاد
کز وفا تا تو توئی حرفی به دیوانت نبود

آتش غم در دل تابان خاقانی زدی
این همه کردی و می‌گویم که تاوانت نبود

#خاقانی
دیدگاه ها (۰)

بیگانه شمردند مرا در وطن خویشتا بی‌وطن و از همه بیگانه بمیرم...

گل سرخم چرا پژمرده‌ حالی؟بیا قسمت کنیم دردی که داری#باباطاهر

از من بعید بود ولی عاشقت شدم‌‌..از تو بعید نیست جهان عاشقت ش...

از لذتی جان‌ گرفته‌ام که از آنِ من نیستبه مرگی جان می‌سپارم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط