پارت 2
ارباب خون آشام ها
ویو ات:
امروز مدرسه خیلی کسل کننده بود به خاطر همین به لینا پیشنهاد دادم ک بریم به جنگل یکم قدم بزنیم ک اونم قبول کرد. پس رفتم خونه با لینا اماده شدیم تا بریم جنگل.
+خوب لینا جونم اماده شدی قوربونت بشم من (با حرص اینا رو میگه چون لینا خیلی دیر حاضر میشه) بابا بیا دیگه مگه عروسیته علف ها زیر پام دیگه چمن زار شد بیا دیگههه اگه عروسیت بود ک این همه به خودت نمیرسیدی والا😒انگار میخواد کجا بره بابا ما فقط خواستیم یکم قدم بزنیم نمیریم ک پارتی 🤦🏻♀️🤦🏻♀️
#چته تو باشه بابا بیا بریم فقط غر میزنه بدو بیا خانم نابغه
+بریم😡
ویو تهیونگ:
_بچه ها اماده شدین بریم جنگل زود باشین (با داد)
@=بله ارباب بریم.
♡ات و لینا به جنگل رسیدند. و همچنان در حال قدم زدن بودند ک صدای یک مرد رو شنید تعجب کردن ک این وقت شب تو جنگل چه کسی هست. و از اون ورم ارباب و دوستاش در حال قدم زدن تو جنگل بودن تا انسانی پیدا کنن تا شکارش کنن و چون یک ساعته در حال قدم زدن بودن ارباب کلافه شده بود ک یه دادی زد.
+#این چ صدایی بود؟ 😰😱😰
ویو تهیونک:
_داشتیم تو جنگل دنبال انسان میگشتیم ک من کلافه شدم دادی زدم ک صدام تو کل جنکل انعکاس پیدا کرد.
ویو ات:
+با دادی ک شنیدیم من کنجکاو شدم ک صدای چی بود و گفتم
+لینا بیا بریم ببینیم صدای چی بود
#ات من میترسم ولی به خاطر تو باشه میام ولی زود بر میگردیم.
♡ات و لینا به راه افتادن تا ببین اون چه صدایی بود ک ناگهان سه تا مرد رو وسط جنگل دیدن و تعجب کردن ک این مرد ها اینجا چیکار میکنن😰🤔
ویو تهیونگ:
_بچه ها من اون چیزی رو ک حس میکنم شما هم حس میکنین بوی انسان همین نزدیکیاست باید پیدا کنیم فهمیدین زود باشین به راه بیفتین یالاااا
@=اره ارباب ما هم حس میکنیم چشم الان پیدا میکنیم.
@داشتم با جیمین جنگل رو میگشتم ک دو تا دختر اونور جنگل دیدم ک بوی انسان از اونا میومد زودی به جیمین اشاره کردم ک اونا هستن.
@باید بگیریمشون جیمین زود باش تا نرفتن
=باشه بدو
ویو ات:
+داشتیم دنبال صدا میگشتیم ک یه دفعه یه چیزی به سرم خورد و سیاهی........
حمایت یادتون نره
شرط ها 15تا کامنت، 15تا فالو، 15تا لایک
اگه درخولستی سناریو چیزی داشتین در خدمتم البته به پیوی بنده مراجعه کنین ممنون. 🤗🤗🌹❤💜
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.