میدان

میدانے؟
همیشہ ترسم از این بود
کہ کسے جز مڹ
عزیزِ دلم صدایٺ کند
وُ ٺو مثلہ همیشہ کشدار بگویے:
جــــــــانــــم.....
ایڹ روزها گوش هایم را
تا خِرخِره پر از حرفهاے
حسابِ ٺو کرده ام .
اما عجیب درد میکند
سرم....
آغوشم...
دستهایم...
لبخندهایم....
گریہ هایم.....
دوستت دارم هایم...
همہ ام ...
آنقدر درد میکند
که هِے بخواهے اَم وُ ،،
نخواهمٺ....
.هِے کنارٺ بزنم
وُ محکم تر در آغوشم گیرے
هِے بگویے دوستٺ دارم !
وُ سکوٺ کنم
هِے بگویم برو,
بمانے
آنقدر تحمل ام کنے
کہ از سرم بیافتد,
یک روز,
یک جا,
خوانده بودم,
کسے کنارِ نامٺ نوشته بود: ....
عزیزم....

و یکے کہ چہ میدانم کیسٺ
گفتہ اسٺ
"جـــــــانــــم"
بُگذریم,

همہ ام درد میکند...
دیدگاه ها (۸)

یـڪے بہ خـدا بـگـویـدبـگـویـد مـَטּ بــے صـَبـرانـہ مـُنـتـظ...

نمیدانم حکمٺ چیست  ..هروقٺ حرف از دوسٺ داشتنٺ میشود یا کلاسٺ...

هـر وقت ڪسےمخاطب قرارم مے دهدو مے گویـد :" تو بہترینے ..فوق ...

خداوندا تو را دارم غمے نیست....خدا را داشتن ڪار ڪمے نیست...د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط