نسرین گفتچقدر عجیب شدن این دو تا امروز این مقنعه سرش ن

نسرین گفت:«چقدر عجیب شدن این دو تا امروز. این مقنعه سرش نمیکرد که هیچوقت».
ملیحه رو میگفت.
نیشخند زدم و گفتم:
«سعید هم یقه رو تا خرخره بسته، هر یقه ی بسته ای نشونه ی حرارت بالا و دقت پایینه».
نسرین گفت یعنی چی؟
تکیه دادم به پشتی صندلی. گفتم:
«گردن خیلی پیچیده س. یه مبحث خیلی مهم و عمیق از مستحباته. گرچه من شخصا معتقدم از واجباته. گردن نازکه، رنجوره. فشار لبها رو که یکم بیش از حد زیاد کنی، جاش روی دو جا میمونه. یکی روی گردنت، دومی روی قلبت. و شما دیگه خودت بهتر از من میدونی که کبودی روی گردنت پاک میشه، نشونی که طرف روی قلبت میذاره ولی دیگه تا آخر باهاته. بخاطر همینه که همیشه به سعید میگم اگه واقعا دوسش نداری نبوسش. جاش میمونه».

#محمدرضا_جعفری
دیدگاه ها (۱۱)

«پا بنداز رو پا و بگو؛خدایا میدونم که هستی واسه همینه که خیا...

〘 شاید زندگی اون جشـنی نباشه که تو آرزوشو میکردی ولی حالا که...

+ از کجا میدونی اون عاشقته؟- چون اون بدترین چیزها رو در مورد...

یه آدم میتونه با صداش مشکی رو رنگ عشق کنه من صدای خوبی ندارم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط