عشق اتفاقی ( پارت ۲)
کوک: بیا بریم
ا/ت: باشه بریم
رفتیم سمت ماشین جونگکوک در ور برای من باز کرد و من نشستم بعد جونگکوک نشست
ذهن ا/ت : وایی خدا خیلی جذابه خوشبحال همسر آیندش
کوک: به چی فکر میکنی ا/ت ؟
ا/ت: من هیچی
کوک: بنظرت ا/ت دیگه ای تو ماشین هست ؟
ا/ت: ببخشید
کوک: من اینو نگفتم که معذرت خواهی کنی
ا/ت : بله
کوک: چرا انقدر رسمی حرف میزنی ؟
ا/ت : چطوری صحبت کنم ؟
کوک: باهمه انقدر رسمی صحبت میکنی ؟
ا/ت : راستش نه
کوک : پس با منم مثل بقیه صحبت کن
ا/ت : باشه . . . . .
ادامه دارد
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.