بنشین تا نفسی هست نگاهت بکنم

بنشین تا نفسی هست نگاهت بکنم"
نظری نیک به رخسارۀ ماهت بکنم



شرر افکنده به جانم رخ عاشق کش تو
چه کنم شرم ز چشمان سیاهت بکنم؟



لشگر فاتح گیسوی شرابی رنگت
همه بر صف شده تا ترک سپاهت بکنم



دل مجنون صفتم ناله کنان می گوید
که خودم را نکند غرق گناهت بکنم



ناز کن رقص کنان بوسه بزن بر دو لبم
تا پریشان نشوم ، شکوِه به شاهت بکنم ! 
دیدگاه ها (۱)

خسته ام از تظاهر به ایستادگی ، از پنهان کردن زخم هایمزور که ...

ﺑﺎﺭ ﺁﺧــــَـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ...

مـــــن شڪستن را نمیدانــــم...اما هر ڪس از ڪنارم گـــذشت،شڪ...

کــآش فقـــط بودی . . .وقتی بغـــض میکردم . . .بغلــــم میکر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط