❤️✨لجباز من❤️✨ پارت 10
❤️✨لجباز_من❤️✨
پارت 10
متین:معلوم بود خجالت کشیده😅
ممد:خوش گذش داوش تو رویا بودیا😂🙈
متین:ممد🤨
ممد:اوکی حالا بابا😉
نیکا:امم خب چیزه بدین من بچرخونم
ممد:بیا
نیکا:چرخوندم افتاد به ارسلان
خب خب آی ارسی
یهو دیدم دیانا با یه نگاه پُر از دعوا بهم نگاه کرد🙄
اوک بابا ااه
امم ببخشید ارسلان چیزه جرعت یا حقیقت
ارسلان:حقیقت
نیکا:اگه قرار باشه یکیو توی این جمع ببوسی اون کیه و نشونشم بده
ارسلان:اوکی
دیانا:داشتم به نیکا نگاه میکردم که گرمی لباشو رو لبام حس کردم((:
تو رویا بودیم که نیکا گف:خیلخببب بسه دیگه اه چندشا
محراب:نیکا جان مس اینکه یادت رفته خودتم داشتی ...لا الله اله
متین:میخاستم حرف بزنم که درو زدن
مهدیس:یوهووووو غذا رسیییید
نیکا:کی غذا سفارش داد؟:/
متین:من موقعی که تو دستشویی بودی سفارش دادم
نیکا:ااها☺️
متین:رفتمغذا هارو تحویل گرفتیمو
.......
(مثلا خوردن غذا دیگه😂🙂)
پارت 10
متین:معلوم بود خجالت کشیده😅
ممد:خوش گذش داوش تو رویا بودیا😂🙈
متین:ممد🤨
ممد:اوکی حالا بابا😉
نیکا:امم خب چیزه بدین من بچرخونم
ممد:بیا
نیکا:چرخوندم افتاد به ارسلان
خب خب آی ارسی
یهو دیدم دیانا با یه نگاه پُر از دعوا بهم نگاه کرد🙄
اوک بابا ااه
امم ببخشید ارسلان چیزه جرعت یا حقیقت
ارسلان:حقیقت
نیکا:اگه قرار باشه یکیو توی این جمع ببوسی اون کیه و نشونشم بده
ارسلان:اوکی
دیانا:داشتم به نیکا نگاه میکردم که گرمی لباشو رو لبام حس کردم((:
تو رویا بودیم که نیکا گف:خیلخببب بسه دیگه اه چندشا
محراب:نیکا جان مس اینکه یادت رفته خودتم داشتی ...لا الله اله
متین:میخاستم حرف بزنم که درو زدن
مهدیس:یوهووووو غذا رسیییید
نیکا:کی غذا سفارش داد؟:/
متین:من موقعی که تو دستشویی بودی سفارش دادم
نیکا:ااها☺️
متین:رفتمغذا هارو تحویل گرفتیمو
.......
(مثلا خوردن غذا دیگه😂🙂)
۸.۱k
۰۳ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.