دلم میخواست یک نفر آرام و شمرده توی گوشم زمزمه می کرد

دلم می‌خواست یک نفر آرام و شمرده توی گوشم زمزمه می کرد: "دنیا بی ارزش نیست. سخت نیست، پوچ هم نیست. داری خواب می‌بینی..."
من خواستم و او گفت. او گفت: "دنیا بی ارزش نیست. سخت نیست، پوچ هم نیست. داری خواب می بینی..." من باورم شد. باورم شد که دارم خواب می بینم. این چشم های خیس را. این شب سرد و اندوهناک را... همه اش یک کابوس ست...بیدار می شوی و یادت می رود که تنهایی چقدر سخت بود. دروغ چقدر درد داشت. یادت می‌رود که حرف‌ها فقط حرف هستند و نباید باورشان کرد. یادت می‌رود که هیچ چیز ارزش ندارد. همه اینها یادت می‌رود. داری خواب می‌بینی.


کتاب:دسته دلقک‌ها
لویی فردینان سلین
ترجمه:مهدی سحابی
نشر:مرکز
دیدگاه ها (۲)

Marvel VS. DCnazare man:Bi shak DC

وقتی تو نیستی در و دیوار خانه را...ملّافه هــای گلبهـــی چار...

I gazed a gazely stare with multi-millions here i must have ...

آنها که از کوه ها مستحکم تر اند

نمی دانیمردانی هستند که هیچ چیز آنها را از خود‌ بی‌خود نمی ک...

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط