برگ زردی از درخت افتاد و گل خندید و رفت
برگ زردی از درخت افتاد و گل خندید و رفت
ناگهان دستی بیامد شاخه گل را چید و رفت
دل سپردیم به عشق و عشق هم در یک شبی
چون طبیبی نسخیه این درد را پیچید و رفت
بعد پاییز و زمستان عید نوروز آمده است
عید ها هم بعد تو جامه سیه پوشید و رفت
بلبلی آواز خوان کنج قفس خوش نغمه خواند
جغد شومی آمد و بال و پرش را چید و رفت
رنگ خوشبختی دگر از شهر دلها رفته است
بی وفایی روی دلها رنگ غم پاشید و رفت
زندگی هامان عجب بی اعتبار چون عمرمان
هرکه آمد چند صباهی رویمان خندید و رفت
💚❤️💚👍👍👍
ناگهان دستی بیامد شاخه گل را چید و رفت
دل سپردیم به عشق و عشق هم در یک شبی
چون طبیبی نسخیه این درد را پیچید و رفت
بعد پاییز و زمستان عید نوروز آمده است
عید ها هم بعد تو جامه سیه پوشید و رفت
بلبلی آواز خوان کنج قفس خوش نغمه خواند
جغد شومی آمد و بال و پرش را چید و رفت
رنگ خوشبختی دگر از شهر دلها رفته است
بی وفایی روی دلها رنگ غم پاشید و رفت
زندگی هامان عجب بی اعتبار چون عمرمان
هرکه آمد چند صباهی رویمان خندید و رفت
💚❤️💚👍👍👍
۱.۱k
۱۵ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.