هی به پایان نرسان مستی و شیدایی را
هی به پایان نرسان مستی و شیدایی را
تا که غمگین نکنی شاعر رویایی را
کاش یک ذره به پایان برسد حسرت عشق
در غیابت چه کنم اینهمه رسوایی را
باز دلتنگتر از حضرت یعقوب شدم
به حقیقت برسان قصهی بینایی را
کاش با عطر تنت درد مرا دریابی
تا که پر شور کنی کلبهی تنهایی را
تا ابد باش که همواره بجوشد غزلم
در دلم محو نکن شوق توانایی را
تا که غمگین نکنی شاعر رویایی را
کاش یک ذره به پایان برسد حسرت عشق
در غیابت چه کنم اینهمه رسوایی را
باز دلتنگتر از حضرت یعقوب شدم
به حقیقت برسان قصهی بینایی را
کاش با عطر تنت درد مرا دریابی
تا که پر شور کنی کلبهی تنهایی را
تا ابد باش که همواره بجوشد غزلم
در دلم محو نکن شوق توانایی را
۴.۰k
۱۰ شهریور ۱۴۰۱