قول داده بودی

قول داده بودی...

با اولین برف به خیابان برویم
و
آدم برفی رویایی مان را بسازیم...
امروز برف آمد....
من حتی منتظرت هم نبودم...
آخر چطور انتظار کسی که نیست را بکشم...
هویج را در سوپ ریختم...
دکمه ها را به لباسم دوختم...

کلاه را بر سرم گذاشتم...
دوتکه چوب را در شومینه انداختم...
قدری برف برداشتم
وفقط...
سردیه،روز قرار
را حس کردم و
در حسرت دستان گرمت سوختم...
این شد عاقبت آدم برفی ما...
و
قرار روز برفی...
و
شعری که
میشد،شادترین شعر سال باشد، ..



#فی خالِدون . .
دیدگاه ها (۷)

می گویند که ویروسیبی رحمانه در حال کشتار استعلایم ابتلایش هم...

آیا شما اثار منو دنبال می کنید?.. {..بلی،خیر...}[نظر،انتقا...

کاترین:مردها نمیتونن با زن ها دوست باشند;میخوان مالکشون باشن...

فکر می کردم در آغوشش بگیرم بهتر استبعدها دیدم در آغوشش بمیرم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط