سر صبحی

‍ سر صبحی
دریا را توی یک فنجانِ گل سرخی ریختم و سر کشیدم!
سر صبحی
آفتاب را با آواز گنجشکهای عاشق
وسط ِ آسمان چشم هایم رقصاندم!
سر صبحی
#صبح را خنداندم!
آدم،
تو را که داشته باشد
همه ی ساعت هایش سر صبحند!
تازه و پر نور و #بخیر .... #معصومه_صابر
دیدگاه ها (۱)

تو آفتابیهر صبح میتابی بر پنجره خیالمو نور میپاشیروی سایه تن...

شهر را گشتم که مانند تو را پیدا کنم ..هیچ کسحتی شبیهت نیست؛ ...

ای حضورت آرامشحتیدرلیوان ،آبی که عطش وارسرکشیدم!توشراب چند س...

.من از دوستت دارمهایِدهه یِ شصت می آیمو هنوز لایِ دفتر خاطرا...

p22شب شده بود. ساحل خلوتِ خلوت. آتیش جلوشون جرقه‌جرقه می‌کرد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط