پارسال وقتی اومدیم خونه جدیدمون فهمیدم یکی از تی شرت هایی
پارسال وقتی اومدیم خونه جدیدمون فهمیدم یکی از تی شرت هایی که خیلی دوستش داشتم
پیدا نیست؛
کمدارو بهم ریختم،تو کیسه هایی که خرت و پرت بود گشتم،خلاصه خونه رو زیر و رو کردم ولی پیداش نشد که نشد.
همش بهش فکر میکردم،حتا بعضی وقتا عکسایی که وقتی اون تنم بود گرفته بودم رو نگاه میکردم؛
چند روز پیش کشوهای کمد خراب شده بود یکی اومد درستشون کنه،کشوهارو کشید بیرون برد.
برگشتم تو اتاق دیدم تی شرتم پشت کشوها افتاده،بَرِش داشتم،شستمش که باز بپوشم.
اما به تنم نمیرفت، تو این مدت چاق شده بودم؛
رنگ خودشم دیگه مثل قبل نبود ، تو خاک و خُل داغون شده بود.
امروز بهم زنگ زد ، گفت:پشیمونم میخوام برگردم ،گفت دنیارو گشته مثل من نبوده ، اگه یه فرصت بهش بدم میتونه ثابت کنه که دوستم داره؛
اگه بهش میگفتم آره ، ممکن بود فقط از بلاهایی که وقت نبودنش سرم اومده حرف میزدیم؛
گفتم:باید فکر کنم ، فکر کردم دیدم خیلی باهاش حرف دارم ، خیلی دلم میخواد یه روز دیگه باهاش باشم ، اما اون دیگه به من نمیاد ، ممکنه دیگه مثل قبلش نباشه؛
ممکنه من دوباره پیداش کنم و نه من مثل قبل باشم نه اون.
تلفنمو برداشتم بهش زنگ زدم گفتم: نه.
جفتمون گریه کردیم ، هم من،هم اون.
زندگی تی شرت نیست.
با دوری کلی رنگ عوض میکنیم
با دوری کلی تو خاک و خل داغون میشیم
با دوری خیلی چاق میشیم خیلی...
حامد_رجب_پور
ساعت نوزده : بیست و نه دقیقه
سی ام آبان 1397
1617
1604
پیدا نیست؛
کمدارو بهم ریختم،تو کیسه هایی که خرت و پرت بود گشتم،خلاصه خونه رو زیر و رو کردم ولی پیداش نشد که نشد.
همش بهش فکر میکردم،حتا بعضی وقتا عکسایی که وقتی اون تنم بود گرفته بودم رو نگاه میکردم؛
چند روز پیش کشوهای کمد خراب شده بود یکی اومد درستشون کنه،کشوهارو کشید بیرون برد.
برگشتم تو اتاق دیدم تی شرتم پشت کشوها افتاده،بَرِش داشتم،شستمش که باز بپوشم.
اما به تنم نمیرفت، تو این مدت چاق شده بودم؛
رنگ خودشم دیگه مثل قبل نبود ، تو خاک و خُل داغون شده بود.
امروز بهم زنگ زد ، گفت:پشیمونم میخوام برگردم ،گفت دنیارو گشته مثل من نبوده ، اگه یه فرصت بهش بدم میتونه ثابت کنه که دوستم داره؛
اگه بهش میگفتم آره ، ممکن بود فقط از بلاهایی که وقت نبودنش سرم اومده حرف میزدیم؛
گفتم:باید فکر کنم ، فکر کردم دیدم خیلی باهاش حرف دارم ، خیلی دلم میخواد یه روز دیگه باهاش باشم ، اما اون دیگه به من نمیاد ، ممکنه دیگه مثل قبلش نباشه؛
ممکنه من دوباره پیداش کنم و نه من مثل قبل باشم نه اون.
تلفنمو برداشتم بهش زنگ زدم گفتم: نه.
جفتمون گریه کردیم ، هم من،هم اون.
زندگی تی شرت نیست.
با دوری کلی رنگ عوض میکنیم
با دوری کلی تو خاک و خل داغون میشیم
با دوری خیلی چاق میشیم خیلی...
حامد_رجب_پور
ساعت نوزده : بیست و نه دقیقه
سی ام آبان 1397
1617
1604
۶.۱k
۳۰ آبان ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.