در رثای اسطوره تاراز به بهانه مهر زادروز زندهیاد مسع
در رثای اسطوره تاراز، به بهانه 20 مهر زادروز زندهیاد مسعود بختیاری
--------------------
صدای دلنشین خواننده بهسختی به گوش میرسید... بیاراده از راننده خواستم که صدا را بلند کند.
خواننده با لحنی زیبا اما حزنانگیز میخواند:
مو که از پاکی دلم چی آسمونه
ندونم سیچه چینون وام سرگرونه
سر به صحرا بنم از بی هم زبونی
سخته تنها مندن و درد زمونه
با آنکه خیلی با زبان بختیاری آشنا نبودم اما ارتباط عجیبی با این ترانه پیدا کردم... کاست را گرفتم و نگاهی کردم. نام کاست" مال کنون" و خوانندهاش " مسعود بختیاری" ذکر شده بود و این باب آشنایی من شد با مسعود بختیاری و قوم بزرگ بختیاری...
از آن روز تاکنون آوای خوش " آبهمن" همدم من شد در خلوتهایم ... بلوغم با ترانههای این خواننده بزرگ عجین شده بود...
۱۳۶۵ - مال کنون/۱۳۷۱ - هی جار/ ۱۳۷۳ – تاراز/ ۱۳۷۵ − بر افتو/ ۱۳۷۷ – آستاره/ ۱۳۸۴ – بهیگ/ گلهای کاغذی/ دنگ و فنگ/ ویر
متن ترانههایش بهواقع درس زندگی است و در اصل فرهنگ قومی و شاید ملی ما در بخشهای مهمی مدیون زحمات این هنرمند بزرگ است. آواهایش جریان سیال زندگی یک قوم است... زندگی قومی که پیشینهای پرافتخار، اما پردرد دارد و او چه زیبا این درد را تفسیر کرده است...
همین ترانهها کافی بود تا ارتباط و علاقه شخصی من با این قوم بزرگ شکل گیرد و هیچگاه خودم را جدا از این قوم ندانم و دایره بزرگ دوستان بختیاریم را مدیون " آ بهمن" هستم و به این دوستیها افتخار میکنم...
قصد داشتم برای ادای دینم به این استاد و به مناسبت گرامیداشت هفتاد و سومین سالروز تولد اسطوره تاراز، یادداشتی بنویسم، اما یقین داشتم که قلمم قاصر است از ادای دین.
پس، از قلمبهدستان لر زبان درخواست کردم تا مهربانیهایشان را نثار استاد کنند و چه این دوستان دعوت من را اجابت کردند...
ضمن تشکر از این عزیزان، یادداشت مریدان "آبهمن"، خرم سعیدی، غفور اسکندری سبزی، ماشاالله اکبری، غلامرضا مهر آموز، هوشنگ رئوف، استاد رهدار، عابد بهاروند، فریده چراغی، ایوب بهرام و سعید معتمدی را تقدیم دوست داران "آبهمن" میکنم.
--------------------
صدای دلنشین خواننده بهسختی به گوش میرسید... بیاراده از راننده خواستم که صدا را بلند کند.
خواننده با لحنی زیبا اما حزنانگیز میخواند:
مو که از پاکی دلم چی آسمونه
ندونم سیچه چینون وام سرگرونه
سر به صحرا بنم از بی هم زبونی
سخته تنها مندن و درد زمونه
با آنکه خیلی با زبان بختیاری آشنا نبودم اما ارتباط عجیبی با این ترانه پیدا کردم... کاست را گرفتم و نگاهی کردم. نام کاست" مال کنون" و خوانندهاش " مسعود بختیاری" ذکر شده بود و این باب آشنایی من شد با مسعود بختیاری و قوم بزرگ بختیاری...
از آن روز تاکنون آوای خوش " آبهمن" همدم من شد در خلوتهایم ... بلوغم با ترانههای این خواننده بزرگ عجین شده بود...
۱۳۶۵ - مال کنون/۱۳۷۱ - هی جار/ ۱۳۷۳ – تاراز/ ۱۳۷۵ − بر افتو/ ۱۳۷۷ – آستاره/ ۱۳۸۴ – بهیگ/ گلهای کاغذی/ دنگ و فنگ/ ویر
متن ترانههایش بهواقع درس زندگی است و در اصل فرهنگ قومی و شاید ملی ما در بخشهای مهمی مدیون زحمات این هنرمند بزرگ است. آواهایش جریان سیال زندگی یک قوم است... زندگی قومی که پیشینهای پرافتخار، اما پردرد دارد و او چه زیبا این درد را تفسیر کرده است...
همین ترانهها کافی بود تا ارتباط و علاقه شخصی من با این قوم بزرگ شکل گیرد و هیچگاه خودم را جدا از این قوم ندانم و دایره بزرگ دوستان بختیاریم را مدیون " آ بهمن" هستم و به این دوستیها افتخار میکنم...
قصد داشتم برای ادای دینم به این استاد و به مناسبت گرامیداشت هفتاد و سومین سالروز تولد اسطوره تاراز، یادداشتی بنویسم، اما یقین داشتم که قلمم قاصر است از ادای دین.
پس، از قلمبهدستان لر زبان درخواست کردم تا مهربانیهایشان را نثار استاد کنند و چه این دوستان دعوت من را اجابت کردند...
ضمن تشکر از این عزیزان، یادداشت مریدان "آبهمن"، خرم سعیدی، غفور اسکندری سبزی، ماشاالله اکبری، غلامرضا مهر آموز، هوشنگ رئوف، استاد رهدار، عابد بهاروند، فریده چراغی، ایوب بهرام و سعید معتمدی را تقدیم دوست داران "آبهمن" میکنم.
- ۶.۵k
- ۱۹ مهر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط