دیرگاهی است که من مست نگاهش ، شده ام
دیرگاهی است که من مست نگاهش ، شده ام
عاشق و جان به لب چهره ی ماهش، شده ام
پیشه ام نیست به جزنغمه ی غم پردازی
من که از روز ازل قمری چاهش، شده ام
سرخی رنگ انار است؟ شفق ؟ یا گل سرخ؟
گوییا سنگ مذاب است پناهش ، شده ام
دست دردست رقیبان و به لب باده ی ناب
ودلش کوه گرانی است که کاهش ، شده ام
نمکش بیشتر از حد مجاز است و شکر
میچکد از لب او غرق گناهش ، شده ام
ای اجل از چه شب وروز به دنبال منی؟
نفسی نیست که قربانی راهش ، شده ام
قصه ی عاشقیم زندگی شیرین است
یا چو فرهادکه بیچاره ی آهش ، شده ام
دوستان طالع من باز به فنجان افتاد
باز هم ترجمه ی گاه به گاهش ، شده ام...
عاشق و جان به لب چهره ی ماهش، شده ام
پیشه ام نیست به جزنغمه ی غم پردازی
من که از روز ازل قمری چاهش، شده ام
سرخی رنگ انار است؟ شفق ؟ یا گل سرخ؟
گوییا سنگ مذاب است پناهش ، شده ام
دست دردست رقیبان و به لب باده ی ناب
ودلش کوه گرانی است که کاهش ، شده ام
نمکش بیشتر از حد مجاز است و شکر
میچکد از لب او غرق گناهش ، شده ام
ای اجل از چه شب وروز به دنبال منی؟
نفسی نیست که قربانی راهش ، شده ام
قصه ی عاشقیم زندگی شیرین است
یا چو فرهادکه بیچاره ی آهش ، شده ام
دوستان طالع من باز به فنجان افتاد
باز هم ترجمه ی گاه به گاهش ، شده ام...
۶۲۸
۱۱ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.