گنجشک و آتش

گنجشک و آتش

گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت!
پرسیدند : چه می کنی ؟
پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و...
آن را روی آتش می ریزم !
گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است ! و این آب فایده ای ندارد!
گفت : شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ، اما آن هنگام که خداوند می پرسد : زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی؟
پاسخ میدم : هر آنچه از من بر می آمد!
دیدگاه ها (۵)

حریق خزان بود...همه برگ ها آتش سرخ، همه شاخه ها شعله زرددرخت...

سخن عشق تو بی آنکه بر آید به زبانم .رنگ رخساره خبر می دهد از...

من یاد گرفته ام که هیچ فرقی نمی‌کند چه قدر خوب و وفادار باشم...

سلام صبحتون بخیر. روز خوبی بزاتون آرزو دارم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط