عشق بازی پارت ۲۱
#جنی
رفتیم دنبال رزی هر جایی رو فکر میکردیم رفتیم اما پیدا نکردیمش
جیمین: ام شماره ماشینی که رزی رو بردن رو یادته
جنی: اره اره یادداشت کردم
جیمین: خب خیلی خوبه میریم اداره ی پلیس من یک اشنا دارم اونجا شماره پلاک رو میزاره و هر جا که رفته با اون ماشین رو نشون میده چون دوربین های مداربسته پلاک رو گرفتن.
فکر جنی: افرین جنی بالاخره ی کار مفید کردی
رزی تو این ۲ روز چیزی نخورده بود
و حسابی بی جون بود.
ژرفین هم برای خودش کار های روزمره اش رو انجام میداد و خیلی خوشحال بود.
رزی تو اتاق دختری رو دید که افتاده و هیچ جونی نداره رزی دستش رو با تیزی دست گیره در باز کرد رفت کمک دختر. دختر رو برگردوند. به صدای قلبش گوش داد و دید زنده است. رفت و دست و پاش روباز کرد و بطری ابی که سرباز ها روی میز گذاشته بود رو اورد و بهش داد.
دختر: م م ممنون
رزی: اسمت چیه؟
دختر: جــــــیسو
رزی: چرا ژرفین ترو اورده اینجا؟
جیسو: منو تو خیابون دیده بود. من تو رستوران کار میکردم و اصلا این اقا رو نمیشناختم. یک روز منو که داشتم میرفتم خونه دید و منو اینجا اورد. اون عاشقم نشده فقط برای تجاوز منو گرفته . ( با حالت بی جونی و ناراحت 😔)
رزی به لباسش نگاه کرد. لباساش خونی بود. بقلش کرد و نوازشش کرد. جیسو هم که نیاز به بقل کردن داشت و دنبال کسی میگشت که درکش کند با دیدار اول با رزی اروم شد و بغضش گرفت و شروع به گریه کردن کرد .
رفتیم دنبال رزی هر جایی رو فکر میکردیم رفتیم اما پیدا نکردیمش
جیمین: ام شماره ماشینی که رزی رو بردن رو یادته
جنی: اره اره یادداشت کردم
جیمین: خب خیلی خوبه میریم اداره ی پلیس من یک اشنا دارم اونجا شماره پلاک رو میزاره و هر جا که رفته با اون ماشین رو نشون میده چون دوربین های مداربسته پلاک رو گرفتن.
فکر جنی: افرین جنی بالاخره ی کار مفید کردی
رزی تو این ۲ روز چیزی نخورده بود
و حسابی بی جون بود.
ژرفین هم برای خودش کار های روزمره اش رو انجام میداد و خیلی خوشحال بود.
رزی تو اتاق دختری رو دید که افتاده و هیچ جونی نداره رزی دستش رو با تیزی دست گیره در باز کرد رفت کمک دختر. دختر رو برگردوند. به صدای قلبش گوش داد و دید زنده است. رفت و دست و پاش روباز کرد و بطری ابی که سرباز ها روی میز گذاشته بود رو اورد و بهش داد.
دختر: م م ممنون
رزی: اسمت چیه؟
دختر: جــــــیسو
رزی: چرا ژرفین ترو اورده اینجا؟
جیسو: منو تو خیابون دیده بود. من تو رستوران کار میکردم و اصلا این اقا رو نمیشناختم. یک روز منو که داشتم میرفتم خونه دید و منو اینجا اورد. اون عاشقم نشده فقط برای تجاوز منو گرفته . ( با حالت بی جونی و ناراحت 😔)
رزی به لباسش نگاه کرد. لباساش خونی بود. بقلش کرد و نوازشش کرد. جیسو هم که نیاز به بقل کردن داشت و دنبال کسی میگشت که درکش کند با دیدار اول با رزی اروم شد و بغضش گرفت و شروع به گریه کردن کرد .
۱۵.۰k
۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.