طبق یکی از افسانه های قدیمی ژاپنی
طبق یکی از افسانه های قدیمی ژاپنی
توی دورانی که سامورایی ها حکومت میکردن یکی از سر شناس ترین سامورایی ها که رئس خاندانشون بوده
صاحب یه عمارت بزرگ و چند طبقه بوده
و خب قسمت جالبش اینجاست ایشون یه زن داشتن که محو زیباییش شده و باهاش وصلت میکنه
خیلی زندگی شادی بود و راحت و آسوده بودن ولی کم کم رابطشون به سمت خراب شدن میره
توی این ماجرا این زن برای کار میره و بشقاب های تزئینی که برای شوهرش ارزشمند بود رو تصمیم میگیره تمیز کنه تا خوشحالش کنه (گرد و خاکش رو پاک کنه) که ناگهان بشقاب ها از دست می افتن و میشکنن و به هزار تکه تبدیل میشن
بعد از این ماجرا شوهرش صدارو میشنوه و سریع میاد بالا سرش با صحنه شکستن بشقاب ها مواجه میشه و به شدت عصبانی میشه
و با زدن یه چک تو گوش زنش و کلی تحقیر و فحش اونو تنبیه میکنه تا جایی ادامه میده که با یکی از تکه های بشقاب شکسته میاد و فک زنش رو میگیره از گوشه های لبش پاره میکنه تا بناگوش جر میده و زنه هم از درد شروع به گریه میکنه و جیغ و داد میکنه که ولش کنه
چند روز میگذره و هنوز زخم روی صورت و لبش خوب نشده بود و همین از زیباییش کم میکرد
به همین ترتیب از ظاهر خودش به شدت ناراحت میشه و عشق شوهرش رو ا دست میده و افسرده میشه
بعد خبر به گوش میرسه که شوهر یه زن دیگه رو به عمارت آورده و باهاش ازدواج رسمی کرده و بهش خیانت کرده
زنه از این بابت خیلی خیلی ناراحت و عصبی میشه و خودشو میزنه به در و دیوار
چند وقت میگذره و تصمیم میگیره خودکشی کنی و به زندگی خودش پایان بده و به همین ترتیب با چاقو رگ گردن خودشو میزنه
بعد از مرگش توی عمارت صدای شکستن بشقاب و لیوان و چیزای شکستنی میاد و گهگاهی یه سری چیز هام واقعا میشکنن و صدای گریه و جیغ های یه زن نصف شب ها شنیده میشه
روح اون زن خشمگین میشه و تبدیل به یه روح شیطانی میشه و یه شب زمانی که زن دوم خوابیده بود روح اون زن اول میاد و با ملافه های تخت و پارچه های تنش به دور گردنش میپیچونه و با کشیدنش اونو روی سر در عمارت آویزون میکنه و به دار می آویزه
و دیگه از اون روز به بعد شوهرشون ناپدید میشه و دیگه هیچ اثری ازش پیدا نمیشه
و اره خلاصه ژاپنی ها از این چیزا زیاد دارن
توی دورانی که سامورایی ها حکومت میکردن یکی از سر شناس ترین سامورایی ها که رئس خاندانشون بوده
صاحب یه عمارت بزرگ و چند طبقه بوده
و خب قسمت جالبش اینجاست ایشون یه زن داشتن که محو زیباییش شده و باهاش وصلت میکنه
خیلی زندگی شادی بود و راحت و آسوده بودن ولی کم کم رابطشون به سمت خراب شدن میره
توی این ماجرا این زن برای کار میره و بشقاب های تزئینی که برای شوهرش ارزشمند بود رو تصمیم میگیره تمیز کنه تا خوشحالش کنه (گرد و خاکش رو پاک کنه) که ناگهان بشقاب ها از دست می افتن و میشکنن و به هزار تکه تبدیل میشن
بعد از این ماجرا شوهرش صدارو میشنوه و سریع میاد بالا سرش با صحنه شکستن بشقاب ها مواجه میشه و به شدت عصبانی میشه
و با زدن یه چک تو گوش زنش و کلی تحقیر و فحش اونو تنبیه میکنه تا جایی ادامه میده که با یکی از تکه های بشقاب شکسته میاد و فک زنش رو میگیره از گوشه های لبش پاره میکنه تا بناگوش جر میده و زنه هم از درد شروع به گریه میکنه و جیغ و داد میکنه که ولش کنه
چند روز میگذره و هنوز زخم روی صورت و لبش خوب نشده بود و همین از زیباییش کم میکرد
به همین ترتیب از ظاهر خودش به شدت ناراحت میشه و عشق شوهرش رو ا دست میده و افسرده میشه
بعد خبر به گوش میرسه که شوهر یه زن دیگه رو به عمارت آورده و باهاش ازدواج رسمی کرده و بهش خیانت کرده
زنه از این بابت خیلی خیلی ناراحت و عصبی میشه و خودشو میزنه به در و دیوار
چند وقت میگذره و تصمیم میگیره خودکشی کنی و به زندگی خودش پایان بده و به همین ترتیب با چاقو رگ گردن خودشو میزنه
بعد از مرگش توی عمارت صدای شکستن بشقاب و لیوان و چیزای شکستنی میاد و گهگاهی یه سری چیز هام واقعا میشکنن و صدای گریه و جیغ های یه زن نصف شب ها شنیده میشه
روح اون زن خشمگین میشه و تبدیل به یه روح شیطانی میشه و یه شب زمانی که زن دوم خوابیده بود روح اون زن اول میاد و با ملافه های تخت و پارچه های تنش به دور گردنش میپیچونه و با کشیدنش اونو روی سر در عمارت آویزون میکنه و به دار می آویزه
و دیگه از اون روز به بعد شوهرشون ناپدید میشه و دیگه هیچ اثری ازش پیدا نمیشه
و اره خلاصه ژاپنی ها از این چیزا زیاد دارن
۶.۳k
۱۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.