رمان زیباترین عشق پارت شش
دایی کمال:
به کمند قول لباس داده بودم حتما باید براش میخریدم
رفتم خونه خانمم دید سر و وضع مون رو کلی هم شاکی شد ولی خب چه کنم دختر باباست دیگه رفتم بخوابم صبح برم سر تمرین بعدشم لباس بخرم برای کمند
دیدم حسین کنعانی میزنگه این چیکار داره نصفه شب؟
حسین:الو سلام دایی
من:سلام یادی از ما کردی
حسین:دایی راستش مزاحم شدم بگم پول داری قرض بدی؟
من:پس بگو چرا زنگ زدی
چقدر میخوای/.؟
حسین:دور و بر 50 میلیون میخوام ماشین بخرم پولم کم اومده
من:خب واست جور میکنم تا فردا و میفرستم
حسین:ممنونم
من:خدافس
حسین:بای
حسین:
یه حس عجیبی داشتم خوشحال بودم که ماشین میخرم ولی صدای مرده خیلی برام اشنا بود کجا صداش رو شنیدع بودم
فکر و خیال هارو ول کردم رفتم بیرون شجاع رو دیدم
من:نخوابیدی؟
شجاع:چی چیزه نه نه
من:باش
شجاع:تو چرا؟
من:هیچ اب بخورم میخوابم
شجاع:باشه اقای کوچه علی چپ
من:چیزی شده؟
شجاع:نه برو بخواب
علی بیرو:
از اینکه بینی پسرم خون اومد نگران شدم ولی دیدم چیزی نیس رفته تو رخت خواب غلت بزنه بینیش خورده به دسته تخت
چقدر این بچه سر به هواس
یکمی یخ گزاشتم رو بینیش تا باد نکنه فردا ببرم دکتر
عصابم خورد شد خوابمم میومد تا سر رو بالشت گزاشتم خوابم برد
صبح روز بعد"
میلاد:
بلند شدم لباسام رو از صندوق عقب برداشتم و پوشیدم برم سر تمرین یه دونه نون و یکم پنیر هم گزاشتم برای دلارام
یهو یادم اومد گوشی دلارام شکسته به خانوادش هم خبر ندادع
یه کاغذ برداشم و براش نوشتم:
صبح بخیر صبحانه ات رو بخور من رفتم سر تمرین منتظر بمون میبرمت خونه تون سوییچ رو برات میزارم و با سیامک میرم اگه شقایق اومد سراغت با ماشین فرار کن و بعد بهم یه جوری خبر بده
پایان
آماده شدم و زنگ زدم سیامک اومد دنبالم و بعد 50 مین رسیدیم دیر کرده بودیم اقا کریم ناراحت شد ولی خب ازش عذر خواهی کردیم
ادامه دارد ....
اینم پارت هی میگفتین بزارم
ولی لایک یادتون نره کامنت بزارین و به دوستاتون معرفی کنید
مرسی
به کمند قول لباس داده بودم حتما باید براش میخریدم
رفتم خونه خانمم دید سر و وضع مون رو کلی هم شاکی شد ولی خب چه کنم دختر باباست دیگه رفتم بخوابم صبح برم سر تمرین بعدشم لباس بخرم برای کمند
دیدم حسین کنعانی میزنگه این چیکار داره نصفه شب؟
حسین:الو سلام دایی
من:سلام یادی از ما کردی
حسین:دایی راستش مزاحم شدم بگم پول داری قرض بدی؟
من:پس بگو چرا زنگ زدی
چقدر میخوای/.؟
حسین:دور و بر 50 میلیون میخوام ماشین بخرم پولم کم اومده
من:خب واست جور میکنم تا فردا و میفرستم
حسین:ممنونم
من:خدافس
حسین:بای
حسین:
یه حس عجیبی داشتم خوشحال بودم که ماشین میخرم ولی صدای مرده خیلی برام اشنا بود کجا صداش رو شنیدع بودم
فکر و خیال هارو ول کردم رفتم بیرون شجاع رو دیدم
من:نخوابیدی؟
شجاع:چی چیزه نه نه
من:باش
شجاع:تو چرا؟
من:هیچ اب بخورم میخوابم
شجاع:باشه اقای کوچه علی چپ
من:چیزی شده؟
شجاع:نه برو بخواب
علی بیرو:
از اینکه بینی پسرم خون اومد نگران شدم ولی دیدم چیزی نیس رفته تو رخت خواب غلت بزنه بینیش خورده به دسته تخت
چقدر این بچه سر به هواس
یکمی یخ گزاشتم رو بینیش تا باد نکنه فردا ببرم دکتر
عصابم خورد شد خوابمم میومد تا سر رو بالشت گزاشتم خوابم برد
صبح روز بعد"
میلاد:
بلند شدم لباسام رو از صندوق عقب برداشتم و پوشیدم برم سر تمرین یه دونه نون و یکم پنیر هم گزاشتم برای دلارام
یهو یادم اومد گوشی دلارام شکسته به خانوادش هم خبر ندادع
یه کاغذ برداشم و براش نوشتم:
صبح بخیر صبحانه ات رو بخور من رفتم سر تمرین منتظر بمون میبرمت خونه تون سوییچ رو برات میزارم و با سیامک میرم اگه شقایق اومد سراغت با ماشین فرار کن و بعد بهم یه جوری خبر بده
پایان
آماده شدم و زنگ زدم سیامک اومد دنبالم و بعد 50 مین رسیدیم دیر کرده بودیم اقا کریم ناراحت شد ولی خب ازش عذر خواهی کردیم
ادامه دارد ....
اینم پارت هی میگفتین بزارم
ولی لایک یادتون نره کامنت بزارین و به دوستاتون معرفی کنید
مرسی
۱۶.۵k
۱۸ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.