رفته ام گرچه دلم منتظر برگرد ست
رفته ام گرچـــه دلم منتظــــر «برگــرد» ست
چقــدَر صبـر از این زاویــه اش نامرد ست
دست هــــای تو زده طعنــه به دیــواری که
هر چه کــردم بشود گرم کماکان سرد ست
مـــوی مشکـــی تو را دیـــده ام و بعد از آن
همه جاصحبت ازاین شبزده ی شبگردست
عشــق در دامنـه ی عقل نمی گنجد چون
آنچـــه در دامن دل رشـــد کنـد پر درد ست
دست بــردم به قلـــم تا کـه بگـویم با تو:
رفتـــه ام گرچه دلم منتظر «برگرد» ست...
چقــدَر صبـر از این زاویــه اش نامرد ست
دست هــــای تو زده طعنــه به دیــواری که
هر چه کــردم بشود گرم کماکان سرد ست
مـــوی مشکـــی تو را دیـــده ام و بعد از آن
همه جاصحبت ازاین شبزده ی شبگردست
عشــق در دامنـه ی عقل نمی گنجد چون
آنچـــه در دامن دل رشـــد کنـد پر درد ست
دست بــردم به قلـــم تا کـه بگـویم با تو:
رفتـــه ام گرچه دلم منتظر «برگرد» ست...
- ۱.۸k
- ۰۵ بهمن ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط