میسوزیم از این درد ولی هم نفسی نیست

...
می‌سوزیم از این درد ولی هم نفسی نیست
آشفته‌ایم ازسختی ایام‌چرا دادرسی نیست

افسرده شدند مردم و هیچ چاره نداریم
وضعی‌است‌که‌دربندغمیم‌هیچ‌کسی نیست

ایام به عسرت گذراست سخره به شهریم
دزدی شده معروف‌ به عالم نظری نیست

هر سو‌ نگری غصه و غم دل نگرانی است
درفتنه پیش‌آمده‌ هیچ پیش وپسی نیست

امروزگران‌بارعظیم‌است‌ به‌دوش‌ همه‌ ابرار
بی‌مغزترین‌هاهمه‌برتخت‌،نگاه‌بصری‌ نیست

ایام‌ چه بدسخت شده‌است‌ بر دل بدبخت
گویاهمه‌درمعرکه‌‌ بدباخته‌ ودادرسی‌ نیست
(ندا)
https://telegram.me/RomanticPoem
دیدگاه ها (۲۶)

دولت غاصب اسرائیل!!!!نه‌نه‌نه،دولت فاسد، بی دین و غاصب به ال...

...سپیده که سر می‌زند، به دنبال نوای توامبه نورسیمای مهربانت...

...دل دیوانه به عشق تو چه‌ها خواهد کردشور عشقی که مرا، درد د...

...آغوش تو‌ چون جنگل زیبای شمال است باران زده سیمای تو چ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط