یادم میاد یک بار با دوستی
یادم میاد یک بار با دوستی
فقط با جی پی ای رفتیم
بندر
خواستیم دست پلیس را نیافتیم
انداختیم تو کوه
در اولین جاده خاکی انتخابی
حدود چهار ساعت طول کشید و جی پی اس هم از کار افتاد 🤧
که آخرش خوردیم به بن بست
در آنجا یه روستایی با خانه های
سنگی بود وقتی رفتم پیش شون
که بپرسم جاده ای وجود داره🙆
اصلا نه حرف منو فهمیدن و نه من
کلامی از اونا رو🥲
هیچی دیگه برگشتیم جای قبل😪
و جاده دومی انتخاب کردیم🤷
راست افتادیم گیر پاسگاه مرزی😹
با بدبختی و بازرسی از دست شون
با التماسی خلاص شدیم😊
فقط با جی پی ای رفتیم
بندر
خواستیم دست پلیس را نیافتیم
انداختیم تو کوه
در اولین جاده خاکی انتخابی
حدود چهار ساعت طول کشید و جی پی اس هم از کار افتاد 🤧
که آخرش خوردیم به بن بست
در آنجا یه روستایی با خانه های
سنگی بود وقتی رفتم پیش شون
که بپرسم جاده ای وجود داره🙆
اصلا نه حرف منو فهمیدن و نه من
کلامی از اونا رو🥲
هیچی دیگه برگشتیم جای قبل😪
و جاده دومی انتخاب کردیم🤷
راست افتادیم گیر پاسگاه مرزی😹
با بدبختی و بازرسی از دست شون
با التماسی خلاص شدیم😊
- ۸۴۱
- ۰۶ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط