بهار را دوست دارم چرا که گویی پیش آمدی از آمدن توست

بهار را دوست دارم ... چرا که گویی پیش آمدی از آمدن توست ...

بهار می آید که بگوید :

خلائق بدانید من همانم که با نبودنم زمستان بود ...

زمین همان زمین است و آسمان هم همان آسمان ...

راست می گوید زمین را دیدیم که چه مرده بود و حال چه حال خوبی دارد ...

درختان همانها هستند ولی حال می رویند و جامه سبز می پوشند ...

اینها نشانه هایی است که بفهمم زمستان و بهار را ...

بفهمم معنی زنده و مرده را ...

بفهمم مفهوم حیات و طراوت را ...

بفهمم که بهار فقط یک فصل نیست ...اصل بهار جنس دیگری دارد ...
عمق دارد ...
دیدگاه ها (۲۹)

فریاد میزنمبه اندازۀ تمام سکوت هایماشک میریزمبه اندازۀ تمام ...

ماه من غصه چرا !آسمان را بنگر، که هنوز ، بعد صدها شب و روز م...

خاطرت هست که آنشب همه شب تا دم صبحشب جدا شاخه جدا باد جدا گل...

ای در دل من میل و تمنا همه تووندر سر من مایه ی سودا همه توهر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط