همانطور که اولین باری هست که در آن کسی دو تکه چوب را به

همان‌طور که اولین باری هست که در آن کسی دو تکه چوب را به هم مالید تا جرقه‌ای بسازد، برای احساس شادی هم اولین باری هست، و برای احساس غم. تا مدتی هر روز احساسات تازه‌ای ابداع می‌شدند. میل همان اوایل متولد شد، همین‌طور پشیمانی. وقتی یکدندگی برای اولین بار احساس شد، واکنشی زنجیری از پی‌اش آمد؛ از یک طرف انزجار را با خودش آورد و از طرفی غربت و تنهایی را...
ناگفته نماند که گاهی مردم دستخوش احساساتی می‌شدند و چون نامی برایشان نبود، ناگفته می‌ماندند. شاید قدیمی‌ترین احساس دنیا آن احساس متاثر شدن باشد؛ اما وصفش- نام گذاشتن برایش- لابد مانند تلاش برای به چنگ آوردن چیزی نامرئی بوده است.
(در عین حال، قدیمی‌ترین احساس دنیا شاید صرفاً همان سردرگمی بوده باشد.)
آدم‌ها وقتی احساس‌کردن را شروع کردند، تمایل‌شان به احساس‌کردن هم بیشتر شد. آنها می‌خواستند هر چند هم که گاهی دردناک باشد، بیشتر و عمیق‌تر احساس کنند. آدم‌ها  به احساس معتاد شدند. تقلا کردند که از عواطف جدیدی پرده بردارند. امکان دارد هنر این‌گونه به وجود آمده باشد. گونه‌های تازه‌ای از شادی، و گونه‌های تازه‌ای از غم شکل گرفت. سرخوردگی ابدی از زندگی آن گونه که هست؛ آسودگی ناشی از مهلت غیرمنتظره؛ ترس از مرگ.
هنوز هم همه‌ی انواع احساس به وجود نیامده‌اند. هنوز هم احساساتی هستند که فراتر از ظرفیت و تخیل ما هستند. گاه‌گداری وقتی قطعه‌ای موسیقی نانوشته، یا تابلویی نکشیده، یا هر چیز غیرقابل پیش‌بینی، درک یا توصیف که اتفاق می‌افتد، احساس تازه‌ای پا به دنیا می‌گذارد. و بعد، برای بار میلیونیوم در تاریخ احساس، دل می‌جوشد و این ضربه را می‌پذیرد.

#تاریخ_عشق
#نیکول_کراوس
دیدگاه ها (۳۱)

یلداتون مبارک. با آرزوی بهترین ها

توانایی زندگی در لحظه اکنون و داشتن رضایت خاطر در لحظه ی حال...

برچه اساسی باید زندگی کنیم؟ چرا ما را به اینجا آورده اند؟ کم...

همیشه آخرین کسی هستم که متوجه می‌شوم در زندگی‌ام چه اتفاقی ا...

گاهی آدم ها بیصدا از زندگی مان میروند... نه قهر میکنند، نه خ...

نمیتونم بگم این لحظه چقدر برای من خاص هست. امروز روزی است که...

بیشتر ما از دیده شدن نمی ترسیماز اون نگاه هایی میترسیم که یه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط