روزی که کتابم کامل شه !
روزی که کتابم کامل شه !
میدمش به دکتر بخونه ، از .ب. ی به نام تو ، تا .پ. ی پایانه تو !
مطمعنم وقتی بخونه دیگه شبا ، نصف شبا ، این روپوش سفیدای عینکیو نمیفرسته اتاقمون .. !
هی راه به را قرص آبی های لامصبو نمیچپونه تو دهنمون !
جدی جدی ب روزی که کتابمو بخونه فک کن !
احتمالا مثه یه دیوونه ی زنجیره ای کل تیمارستانو رو سرش میزاره !
شاید اصن مث این یارو اتاق بغلیه دیوونه شه از کلمه هایی که تو کتابم چسبوندم !
بهش حق میدم !
تورو نوشتن سخته ، مشقت داره ، نوشتن تصور میخاد ..
وقتی رو برگه پیادت میکنم یهو میپری جلو چشم میخندی .. دوتا خط مورب کنار لبات .. چاله نفته رو لپت ..
آخ نگم برات از اون چند هزار صفحه ای که از لبات نوشتم !
اگه دکتر بخونه چی ؟!
نه نباید بخونه ! نباید تصور کنه ! نباید حسش کنه !
لبات ؟.. اخ لبات !
شبونه باید برم تو اتاقش کتابمو از رو میزش بردارم .. اره باید بدزمت !
نمیخام دکتر دیوونه شه !
دکتر که مث ما به قرصای آبی عادت نداره !
دکتر نمیتونه شب تا صب با کلاغای رو درخت گردوی ته حیاط حرف بزنه !
اون که از دیوونگی سر در نمیاره ، مث تو فقط بلده درمون باشه !
تو درمون دلی اون درمونه دیوونگی !
دلبر ؟
میشنوی منو ؟
چند تا خورشید طلوع کنه تا تو بیای ؟
چند تا روز بگذره ؟ چند تا شب منتظر شب بخیر گفتنت ؟
چندتا ؟
بگو به من قول میدم نه از خوشحالی تب کنم !
نه از ناراحتی بمیرم و جمعه حاجی واسم مرثیه بخونه ..
دلبر ؟
نمیشنوی ؟
زکی بابا
تا تو بیای
من برم از رو میز دکتر بدزدمت !
#بط
میدمش به دکتر بخونه ، از .ب. ی به نام تو ، تا .پ. ی پایانه تو !
مطمعنم وقتی بخونه دیگه شبا ، نصف شبا ، این روپوش سفیدای عینکیو نمیفرسته اتاقمون .. !
هی راه به را قرص آبی های لامصبو نمیچپونه تو دهنمون !
جدی جدی ب روزی که کتابمو بخونه فک کن !
احتمالا مثه یه دیوونه ی زنجیره ای کل تیمارستانو رو سرش میزاره !
شاید اصن مث این یارو اتاق بغلیه دیوونه شه از کلمه هایی که تو کتابم چسبوندم !
بهش حق میدم !
تورو نوشتن سخته ، مشقت داره ، نوشتن تصور میخاد ..
وقتی رو برگه پیادت میکنم یهو میپری جلو چشم میخندی .. دوتا خط مورب کنار لبات .. چاله نفته رو لپت ..
آخ نگم برات از اون چند هزار صفحه ای که از لبات نوشتم !
اگه دکتر بخونه چی ؟!
نه نباید بخونه ! نباید تصور کنه ! نباید حسش کنه !
لبات ؟.. اخ لبات !
شبونه باید برم تو اتاقش کتابمو از رو میزش بردارم .. اره باید بدزمت !
نمیخام دکتر دیوونه شه !
دکتر که مث ما به قرصای آبی عادت نداره !
دکتر نمیتونه شب تا صب با کلاغای رو درخت گردوی ته حیاط حرف بزنه !
اون که از دیوونگی سر در نمیاره ، مث تو فقط بلده درمون باشه !
تو درمون دلی اون درمونه دیوونگی !
دلبر ؟
میشنوی منو ؟
چند تا خورشید طلوع کنه تا تو بیای ؟
چند تا روز بگذره ؟ چند تا شب منتظر شب بخیر گفتنت ؟
چندتا ؟
بگو به من قول میدم نه از خوشحالی تب کنم !
نه از ناراحتی بمیرم و جمعه حاجی واسم مرثیه بخونه ..
دلبر ؟
نمیشنوی ؟
زکی بابا
تا تو بیای
من برم از رو میز دکتر بدزدمت !
#بط
۱۱.۱k
۳۰ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.