نامه ای نوشتم

نامه ای نوشتم
برای کسی که شاید
روزی حوالی من
بگوید:
می شود روزگارمان را
باهم تقسیم کنیم؟
نامه اینگونه آغاز می شود
سلام!
بی مقدمه می گویم :
اگر آمده ای نقش عاشق پیشه ها را بازی کنی
نشانی کافه سینما را می دهم
آنجا بازیگر زیاد برای ایفای این نقش هست!
یا که چند روزیست
دورت خلوت شده ؟
کسی را می خواهی که
وقت بگذارنی با لحظه هایش؟
بی شمارند این آدم ها...
بیا نشانی این آدم ها را هم دارم
خلاصه بگویمت:
جاده ی رفتن را اگر بلدی
اگر آمده ای تا رفتن بیاموزی
تا کفش رفتن به پایت کنی
اینجا هیچ چیز نصیبت نمی شود.
اینجا همه چیز بودن است
اگر آمدی...
باید چشمانت
دستانت
گواه بودنت باشند
ساده بگویمت
باید حوصله کنی
گذشته از روزهایی که
بی هیچ ترسی با همه بودنم
عاشقی می کردم
گذشته !
دیدگاه ها (۱)

پیتزای ماهیتابه ای من متشکل از سیب زمینی و قارچ و گوجه و تخم...

زن همه چیزش شعر است چشمش ... مویش ... بویش ...باید شاعری بلد...

اینم ماکارونی خوشمزه من...

خودم عکس نوشته اشو درست کردم..چطوره؟

برای درک کردن حرف های هادسون هورنت خیلی سنمون کم بود ولی زما...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

پدر ناتنی من...part:³⁶𝗛𝘆𝘂𝗻𝗷𝗶𝗻:یادته جلوی چشم من ب مامانم تجا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط