اسم: عشق یک مافیا
اسم: عشق یک مافیا
پارت ۱
ویو رونا: صبح زود بلند شدم رفتم سرویس لباسام پوشیدم یک آرایش لایت انجام دادم رفتم پایین برای صبحانه که
رونا : صبح بخیر داداش ( لبخنده ملیح)
سوجون: صبح بخیر کوچولو.......بشین صبحانه حاضره
رونا: ممنون داداشی
سوجون: خواهش کوچولو....
رونا: داداشی من کوچولو نیستم.......
سوجون: برای من هنوز کوچولو هستی ( خنده )
رونا: اصلا..قهرم ( قهر کیوت الکی)
سوجو: دلت میاد....با من قهر کنی ( بغلش کرد ) زود صبحانه بخور ببرمت دانش کده
رونا: باشه داداشی جون ( کیوت)
( ویو رسیدن دانش کده)
رونا: ممنون داداش ( گونه هاش می بوسه)
سوجون: خواهش......وای الان انرژی گرفتم ( خنده )
رونا: بای
سوجون: بای..... پرنسس
(ویو رونا)
رفتم داخل دانش کده همه بچه ها اومدن بعد از ۸ ساعت کار عملی کلاس ها تموم شد وای خسته هستم نمی تونم راه برم قبلش می خوام برم کافه قهوه بگیرم رفتم بعد ده دقیقه رسیدم کافه یک قهوه گرفتم از کافه زدم بیرون داشتم راه می رفتم که احساس کردم یکی دنبالم هست یکم سریع تر حرکت کردم که دیدم داره دنبالم می دوه لیوان قهوه انداختم و فقط دویدم هر چقدر می دویدم دنبالم بود اینقدر داخل کوچه پس کوچه رفتم که خسته شدم ولی عوضی هنوز دنبالم بود که یهو با یکی برخورد کردم و کنار پاهاش افتادم ......................
پارت ۱
ویو رونا: صبح زود بلند شدم رفتم سرویس لباسام پوشیدم یک آرایش لایت انجام دادم رفتم پایین برای صبحانه که
رونا : صبح بخیر داداش ( لبخنده ملیح)
سوجون: صبح بخیر کوچولو.......بشین صبحانه حاضره
رونا: ممنون داداشی
سوجون: خواهش کوچولو....
رونا: داداشی من کوچولو نیستم.......
سوجون: برای من هنوز کوچولو هستی ( خنده )
رونا: اصلا..قهرم ( قهر کیوت الکی)
سوجو: دلت میاد....با من قهر کنی ( بغلش کرد ) زود صبحانه بخور ببرمت دانش کده
رونا: باشه داداشی جون ( کیوت)
( ویو رسیدن دانش کده)
رونا: ممنون داداش ( گونه هاش می بوسه)
سوجون: خواهش......وای الان انرژی گرفتم ( خنده )
رونا: بای
سوجون: بای..... پرنسس
(ویو رونا)
رفتم داخل دانش کده همه بچه ها اومدن بعد از ۸ ساعت کار عملی کلاس ها تموم شد وای خسته هستم نمی تونم راه برم قبلش می خوام برم کافه قهوه بگیرم رفتم بعد ده دقیقه رسیدم کافه یک قهوه گرفتم از کافه زدم بیرون داشتم راه می رفتم که احساس کردم یکی دنبالم هست یکم سریع تر حرکت کردم که دیدم داره دنبالم می دوه لیوان قهوه انداختم و فقط دویدم هر چقدر می دویدم دنبالم بود اینقدر داخل کوچه پس کوچه رفتم که خسته شدم ولی عوضی هنوز دنبالم بود که یهو با یکی برخورد کردم و کنار پاهاش افتادم ......................
۷۴۴
۲۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.