تلخ و شیرین(پارت ۲۹)
ارسلان:پیتزا سفارش دادیم و زود رسیدن و کلی خوراکی بعد از خودت پیتزا چیدیم رو میز پیش تلویزیون
دیانا:من فیلم ترسناک نگاه نمیکنم هاااا
ارسلان:یه فیلم عاشقانه هستش
دیانا:خب باشه
ارسلان:فیلم رو گذاشتم و دیدیم
دیانا:وای ارسلان ساعت هنوز 11 من خوابم نمیاد
ارسلان:باشه بیا بریم تو اتاق گوشی هامون رو بگیریم
دیانا:باشه،رفتیم سر تخت و دراز کشیدیم
ارسلان:داشتم تو گوشی میگشتم که یه دفعه هوس اذیت کردن دیانا رو کردم ولی خب دلم نمیومد،دیانا میشه امشب رو با شو.رت و س.وتین بخوابی پیش من
دیانا:ارسلان وای یعنی چییی؟
ارسلان:فقد همین امشب رو
دیانا:من خجالتیم
ارسلان:خب فقد امشب
دیانا :باشه ،با خجالت
ارسلان:من میرم لباسامو در بیارم تو هم برو اونجا لباساتو دربیار
دیانا:ارسلان نمیشه این کارو نکنم
ارسلان:دلمو نشکون دیگه
دیانا:باشه،رفتم لباس هامو در آوردم و خجالت زده رفتم رو تخت
ارسلان:رفتم پیشش و گذاشتمش تو بغلم
دیانا:یکم آروم تر شدم و زیاد ترس نشون ندادم
ارسلان:من زیاد اذیتت نمیکنم فقد یکممم
دیانا:شو.رتمو آورد پایین و به.شتم.و میمالید
ارسلان:خودمم کامل کامل ل.خت شدم و یواش کردم توش
دیانا:آهی گفتم و ساکت شدم
ارسلان:در آوردم و برای بار دوم کردم توش
دیانا:خیلی درد داشتم ،ولی تحمل کردم
ارسلان:این بار محکم تر کردم توش
دیانا:دیگه نتونستم تحمل کنم بش گفتم ارسلان ولم
کن
ارسلان:دلم براش سوخت و ولش کردم
دیانا: ببخشید ناراحت شدی آخه درد داشتم
ارسلان:نه نفسم بیا پیشم
دیانا:دیدم ول کن شد
ارسلان:لباشو بوسیدم بغلش کردم و خوابیدم انگار یه شب خیلی خوب بود برام
دیانا: احساس صمیمتم باش بیشتر شد انگار
خوابیدم.
😐😂🔞مثبت 1۸ بود دیگه به بزرگی ببخشید
دیانا:من فیلم ترسناک نگاه نمیکنم هاااا
ارسلان:یه فیلم عاشقانه هستش
دیانا:خب باشه
ارسلان:فیلم رو گذاشتم و دیدیم
دیانا:وای ارسلان ساعت هنوز 11 من خوابم نمیاد
ارسلان:باشه بیا بریم تو اتاق گوشی هامون رو بگیریم
دیانا:باشه،رفتیم سر تخت و دراز کشیدیم
ارسلان:داشتم تو گوشی میگشتم که یه دفعه هوس اذیت کردن دیانا رو کردم ولی خب دلم نمیومد،دیانا میشه امشب رو با شو.رت و س.وتین بخوابی پیش من
دیانا:ارسلان وای یعنی چییی؟
ارسلان:فقد همین امشب رو
دیانا:من خجالتیم
ارسلان:خب فقد امشب
دیانا :باشه ،با خجالت
ارسلان:من میرم لباسامو در بیارم تو هم برو اونجا لباساتو دربیار
دیانا:ارسلان نمیشه این کارو نکنم
ارسلان:دلمو نشکون دیگه
دیانا:باشه،رفتم لباس هامو در آوردم و خجالت زده رفتم رو تخت
ارسلان:رفتم پیشش و گذاشتمش تو بغلم
دیانا:یکم آروم تر شدم و زیاد ترس نشون ندادم
ارسلان:من زیاد اذیتت نمیکنم فقد یکممم
دیانا:شو.رتمو آورد پایین و به.شتم.و میمالید
ارسلان:خودمم کامل کامل ل.خت شدم و یواش کردم توش
دیانا:آهی گفتم و ساکت شدم
ارسلان:در آوردم و برای بار دوم کردم توش
دیانا:خیلی درد داشتم ،ولی تحمل کردم
ارسلان:این بار محکم تر کردم توش
دیانا:دیگه نتونستم تحمل کنم بش گفتم ارسلان ولم
کن
ارسلان:دلم براش سوخت و ولش کردم
دیانا: ببخشید ناراحت شدی آخه درد داشتم
ارسلان:نه نفسم بیا پیشم
دیانا:دیدم ول کن شد
ارسلان:لباشو بوسیدم بغلش کردم و خوابیدم انگار یه شب خیلی خوب بود برام
دیانا: احساس صمیمتم باش بیشتر شد انگار
خوابیدم.
😐😂🔞مثبت 1۸ بود دیگه به بزرگی ببخشید
۵.۹k
۰۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.